فعالان حقوق بشر در ایران
آخرین وضعیت هیوا بوتیمار در گفتگو با خلیل بهرامیان
هیوا بوتیمار (عبدالواحد) روزنامهنگار کرد ایرانی در تاریخ 5 بهمن 1385 بازداشت و توسط دادگاه انقلاب سنندج به اعدام محکوم شده بود، مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران در خصوص آخرین وضعیت این روزنامه نگار با دکتر خلیل بهرامیان وکیل مدافع وی گفتگویی صورت داده است که عینا در پی می آید :
- درباره وضعیت آقای هیوا (عبدالواحد) بوتیمار توضیح دهید و چطور شد که شما وکالت ایشان را پذیرفتید؟
من پرونده ایشان را بعد از اینکه دادگاه مربوطه رای اعدام صادر کرد بنا به درخواست خانوده ایشان در دیوان عدالت قبول کردم، لایحه ای نوشتم در 16 بند ایراد نسبت به حکم صادره که خوشبختانه دیوان عالی کشور تمام ایرادات را وارد دانست، پرونده را نقض کردند و فرستادند به دادگاه مریوان و چیزی که جالب است این است که وقتی من خواستم از آقای بوتیمار وکالت بگیرم به دادستان سنندج که آقای بوتیمار آن زمان آن جا بازداشت بود مراجعه کردم، ایشان گفت که باید به وکالت نامه تمبر بزنید و تمبر زدند با اینکه رایج هست که بعد از گرفتن وکالت تمبر بزنیم، من گفتم جلوی هرگونه بهانه ای را بگیرم و بتوانم موکلم را ببینم، به هر حال رفتم در زندان امنیتی سنندج وکالت از ایشان گرفتم، ولی همانطور که اطلاع دارید زندانی وقتی در یک زندان است، اثر انگشت باید توسط عوامل زندان تایید شود.
من با حضور خود مسئولین زندان امضا و اثر انگشت را گرفتم ولی مامورین زندان امنیتی برای تایید اثر انگشت گفتند خودتان تایید کنید، ایرادی ندارد، من گفتم قانون این گونه می گوید و باید شما به عنوان مامور زندان اثر انگشت را تایید نمایید، گفتند در اینجا ما این کار را نمی کنیم. من ازآقای بوتیمار وکالت گرفتم و خودم هم اثر انگشت را تایید کردم و به دیوان عدالت مراجعه کردم، و دیوان هم این امضا را پذیرفت و بعد رفتم و جریان شکستن رای پیش آمد. به زندان مریوان دوباره مراجعه کردم چون پرونده به آن جا ارجاع داده شده بود، بعد از مراجعه به زندان گفتند باید اصل وکالت نامه باشد، گفتند باید این امضا و اثر انگشت در زندان تایید می شد، من جریان پیش آمده را گفتم ولی نپذیرفتند و در این کشاکش؛ اقای صالح نیک بخت اصرار داشتند که شخصا این کار را انجام دهند. خانواده بوتیمار با من صحبت کردند، من گفتم به هر حال ما که قهرمان بازی نمی خواهیم در بیاوریم، مساله نجات موکل بالاتر از هر چیزی است و این درگیری بین من و آقای صالح نیک بخت ممکن است به ضرر موکل تمام شود و بگذارید خود آقای نیک بخت به این پرونده رسیدگی کنند. متاسفانه آقای نیک بخت رفت و دوباره حکم اعدام شد. تا بعد از مراجه و پیگیری من مقوله به عفو انجامید. و امروز عفو شده و حکم اعدام شکسته شده. من تا این جا پرونده ی آقای بوتیمار به عنوان وکیل ایشان بوده ام.
- درباره جایزه ای که قرار بود در رم به آقای بوتیمار اهدا شود و شما از طرف ایشان قرار بود جایزه را دریافت کنید توضیح دهید.
قرار بود جایزه ای به آقای بوتیمار اهدا شود در رم، من به نمایندگی از آقای بوتیمار می خواستم به رم بروم. وقتی در فرودگاه از مامور گذرنامه هم عبور کردم و قاعدتا ممنوع الخروج نبودم، می خواستم سوار هواپیما بشوم، مامورین اطلاعات گفتند که شما نمی توانید بروید. هم پاسپورت من را گرفتند و هم 2 سال ممنوع الخروج شدم سر این مساله. وقتی پاسپورت من را می گرفتند، من گفتم به چه دلیل ممنوع الخروج شدم، گفتند شما اعلام کرده اید که پرونده ها را در مراجع قضایی بین المللی اعلام خواهید کرد که این به ضرر جمهوری اسلامی است و به همین دلیل ممنوع الخروج شده اید. من گفتم یک وکیل دادگستری هستم و ایران جزئی از مراجع بین المللی است و چون ایران عضو سازمان ملل متحد است، باید به این قوانین و ضوابط جهانی تن در دهد و دادگاه های بین المللی می تواند برای تمام کشور ها تشکیل شود و هر پرونده ای که من نتوانم در مراجع قضایی داخلی از آن ها دفاع کنم خواه نا خواه، برای دفاع از حقوق موکلم در مراجع بین المللی هم دفاع خواهم کرد. من وکیل دادگستری هستم، نه سیاسی هستم نه هیچ چیز و از مساله ای هم ترسی ندارم و این موضوع که بتوانم در دادگاه های بین المللی دفاع کنم حق من و موکل من است.
- دلایل بازداشت آقای هیوا بوتیمار اولین بار چه چیزی بود و الان حکمشان چه چیزی است؟
تا آن جایی که من اطلاع دارم ایشان در زندان سنندج بازداشت هستند و پرونده ایشان آن چیزی که من دیدم جرمی مرتکب نشده اند. زمانی که جنگ ایران و عراق بود هیوا بوتیمار تنها سه سالش بود. و در روستایی که دقیقا کنار مرز بود زندگی می کرد. با سه چهار بچه و یک خانواده بسیار بسیار فقیر. هیوا در همان سه سالگی به همراه خانواده خود به چند روستا انتقال داده شدند چون می بایستی ارتش می آمد و در مقابل عراق مقاومت می کرد. این روستا چندین بار بین ایران و عراق دست به دست شد. جنگ که تمام شد این خانواده باز به روستای خود برگشتند، به همان خانه ی 40-50 متری که هفت هشت نفر در آن جا زندگی می کنند. فقر بیش از حد منطقه باعث شد بچه های هم سن بوتیمار، می رفتند در مناطق جنگی و در پادگان هایی که تشکیل شده بود پوکه های فشنگ را جمع می کردند و به آهن گری ها می فروختند و خرج زندگی خودشان را می دادند. و در عین حال فشنگ هم ریخته بود و جمع می کردند. بوتیمار یک برادر داشت آن طرف مرز، فعال سیاسی بود. گفته بود فشنگ ها را به کسی نده و در نهایت یک فرد می آید آنجا دوست من است و این فشنگ ها را از تو می گیرد. می آید و فشنگ ها را از آقای بوتیمار می گیرد و مستقیم با گزارش های غیر واقعی به اطلاعات می دهد. و گزارش می دهد که ایشان در فعالیت های نظامی است. آقای بوتیمار در جنبش هواداری محیط زیست در منطقه مریوان فعال بود و یک روزنامه هم در می آوردند و در آن مقاله می نوشت و در نهایت ایشان را گرفتند. من پرونده را که مطالعه کردم دیدم همه ی پرونده بر روی شایعات بنا شده است.هیوا بوتیمار کاری نکرده است. پرونده ها که می آید معمولا سیاست جزایی بعضی از قضات در بعضی موارد این گونه است که رای اعدام صادر کنند برای ایجاد رعب و وحشت تا دیگران بترسند و بعضی از مواقع این احکام اعدام هم اجرا می شود متاسفانه کسانی که بی گناهند. و در نهایت این پسر را می گیرند و من هم همانطور که گفتم وکلالت او را گرفتم و با استدلالاتی که کردم، دیوان عالی کشور که اصلا سابقه نداشت حکمی را نقض کند مخصوصا در شعبه ی 2/30 که به این مساله معروف بود، اتفاقا نقض کرد
No comments:
Post a Comment