نمایش مسخره مناظره تلویزیونی کاندیداهای رژیم


شب گذشته نخستین مناظره تلویزیونی کاندیداهای دهمین دوره ریاست جمهوری اسلامی در ایران برگزار گردید. این مناظره که میان کروبی و محسن رضایی انجام شد یکی از کسالت بار ترین بخش های « نمایش انتخاباتی رژیم » بود که از فرط شوری صدای آشپز را هم بلند کرد .
در این برنامه نمایشی بی آن که دو طرف مناظره به گفت و گوی رو در رو بپردازند، هر دو شرکت کننده پاسخگوی پرسش های بی رمق مجری برنامه شدند و از آن جا که سخنی برای گفتن نداشتند، به تکرار همان کلی گویی هایی پرداختند که در تمامی دوره گشت و گذارهای تبلیغاتی خود در این سو و آن سو بر زبان رانده بودند . از جمله وعده خنده آور « ملی کردن دوباره صنعت نفت و پرداخت ماهیانه هفتاد هزار تومان به هر ایرانی بالای هیجده سال » که از سوی مهدی کروبی تکرار گردید و همچنین اعطای پست های دولتی به جوانان لیسانس به بالا که از سوی محسن رضایی بر زبان آورده شد .
بی آن که مجری دست کم نقش مجری گری را ایفا کرده و چگونگی انجام این شعارهای پوچ را از شرکت کنندگان جویا شود .
شرکت کنندگان البته از تعریض به احمدی نژاد فرو گذار نکردند . چنان که کروبی به طور تلویحی اشاره ای داشت به خرافه پروری های احمدی نژاد ؛ و محسن رضایی با این جمله : « من نمي خواهم تيمي را بياورم که به جاي اداره دولت ، خود رييس جمهور را اداره کند » هیات دولت احمدی نژاد را زیر سوال برد .
سردی و بی رمقی این برنامه تا بدانجا بود که محسن رضایی در میانه جلسه خویشتنداری را از کف داد و رو به مجری اظهار کرد که ما خیال می کردیم این یک مناظره است ، اما ظاهرا تصمیم به مصاحبه بوده است .
با این همه مجری نخواست و نتوانست پاسخ روشنی به این ابهام بدهد . اگر چه بینندگان سرانجام در پایان برنامه پاسخ رازگونه را از زبان مهدی کروبی شنیدند .
کروبی در انتهای برنامه وقتی مجری می خواست این نمایش نچسب را با این جمله به پایان ببرد که برخی بینندگان تماس گرفته اند که : « ما خیال می کردیم به تماشای مناظره ای پر شور و حرارت خواهیم نشست » ، گفت : خوب بود به مردم می گفتید که ما « محدودیت » داشتیم برای حرف زدن !
امشب قرار است دو دلقک دیگر این نمایش مسخره یعنی احمدی نژاد و موسوی به روی صحنه بیانید.


سازمانهای بین المللی: انتخابات رژیم برای فريب افکارعمومی است


فدراسيون بين المللی جامعه های حقوق بشر با انتشار بیانیه ای، مضحکه نمایش انتخابات ریاست جمهوری رژیم را یک فریب خواند و نوشت این انتخابات، نمايش جديدی برای فريب افکار عمومی مردم ايران است.

در این بیانیه آمده است : از ميان ۳۰۰ کانديدايی که آمادگی خود را برای شرکت در انتخابات رياست جمهوری اعلام کرده بودند، تنها ۴ نفر از سوی شورای نگهبان تأييد صلاحيت شدند. چهار نامزدی که توسط شورای نگهبان تأييد شده اند عبارتند از: ميرحسين موسوی، نخست وزير سابق؛ مهدی کروبی، رييس سابق مجلس؛ محسن رضايی، رييس سابق سپاه پاسداران؛ کانديدای چهارم نيز رييس جمهور فعلی، محمود احمدی نژاد است.

رييس فدراسيون بين المللی جامعه های حقوق بشر گفت: در شرايطی که جامعه مدنی در ایران به صورت سيستماتيک مورد سرکوب قرار می گيرد، کاملاً مشخص است که انتخابات آزاد و بی طرف نمی تواند وجود داشته باشد.

فدراسيون بين المللی جامعه های حقوق بشر نوشت کاملاً واضح است که اين انتخابات نمايش جديدی برای فريب افکار عمومی مردم ايران خواهد بود. تنها نتيجه انتخابات در ايران اين است که حکومت به خود مشروعيت ظاهری بدهد.


وقتی آخوندها پته هم را روی آب می ریزند

حجت الاسلام والمسلمين غفورى خطاب به سيد محمد خاتمي نوشت: مگر شما همان سيدمحمد خاتمى نيستيد كه به همراه 33 نفر ديگر از نمايندگان دوره اول مجلس شوراى اسلامى، از اقدام انقلابى دادستان انقلاب در توقيف نشريات روز دفاع نموديد، و حتى در همان دوران يك روز 40 نشريه توقيف شد.

متن نامه حجت الاسلام والمسلمين غفورى صاحب امتياز و مديرمسئول نشريه وظيفه به شرح ذيل است:

صفحه چهارم نشريه اعتماد در ششم خرداد 88، به نقل از حجت‏الاسلام سيدمحمد خاتمى وزير ارشاد دولت ميرحسين موسوى در تيترى بزرگ به همراه عكس ايشان آورده است: "نه دانشجويى ستاره‏دار شد نه روزنامه‏اى توقيف " بديهى است كه هر كس براى رأى جمع نمودن به نفع نامزد مطلوب خويش از تمام امكانات استفاده مى‏نمايد، و حق سيدمحمد خاتمى است كه از اين آزادى و فضايى كه به لطف خدا و خون صدها هزار شهيد و جانباز به‏وجود آمده است بهره ببرد، بالاخره ايشان يك دوره نماينده مجلس و يازده سال وزير ارشاد و هشت سال رئيس جمهور اين مردم بوده از او انتظار دارند كه حرف حق و واقعى را كتمان ننمايد و لابد ايشان هم به بركت اين همه رياست و مسئول بودن اَداى دين مى‏كند و اجازه نمى‏دهد كه تاريخ تحريف شود و انشاءالله ايشان راهبرد آن حكيم راحل و مراد مؤمنين را در ذهن دارند كه فرموده است: "امروز قلم‏هاى مسموم در صدد تحريف واقعيات هستند بايد نويسندگان امين اين قلم‏ها را بشكنند. " (صحيفه نور، ج 2، ص 84) سيد گرامى آقاى خاتمى اولاً با شجاعت و افتخار تمامى دنيا را آگاه كن در مقابله با دشمنان خارجى كه صدر انقلاب دانشگاه در ايران را پايگاه دشمن كرده بودند به دستور امام(ره) و ياران او اصل دانشگاه تعطيل شد تا استاد و كارمند و دانشجو و دانشگاهى كه ستاره دشمن شده بودند پاكسازى شوند و نسل جوان به‏ويژه دانشجويان را مطلع كن كه اگر همت والاى آن روز نبود، چه بر سر كشور مى‏آمد، چرا شما مجاهدت بزرگان را كه شما هم در خدمتشان بوديد با كلمات مبهم و چند پهلو ناديده مى‏گيريد؟ چرا از عمليات پاكسازى دشمن و سنگر آن‏ها يعنى دانشگاه توسط مجاهدان صدر انقلاب نمى‏گويى و برعكس در فكر پاك كردن اين رشادتها برآمده‏اى؟ آيا اگر دشمن مجدد به اسم دانشجو يا روزنامه‏نگار يا... به تخريب بنيان پاكسازى شده هجوم آورد و نفوذ كرد بايد تابلوى تسليم برافراشت يا اين‏كه توصيه امام راحل در برخورد با آنان را عمل نمود و نسل جوان را به همان توصيه رهنمون ساخت؟ ثانياً، چرا از توقيف روزنامه در نظام اسلامى مرتبط با هر دوره‏اى كه باشد واهمه داريد، چرا كتمان مى‏كنيد؟ مگر شما همان سيدمحمد خاتمى نيستيد كه به همراه 33 نفر ديگر از نمايندگان دوره اول مجلس شوراى اسلامى، از اقدام انقلابى دادستان انقلاب در توقيف نشريات روز دفاع نموديد و حتى در همان دوران يك روز 40 نشريه توقيف شد. اگر فراموش كرده‏ايد، من كه هيچكدام از مسئوليت‏هاى شما در انقلاب نصيبم نشده، اما افتخار عضويت در مدرسه عشق به انقلاب و امام و رهبرى را دارم، يادآورى كنم، به روزنامه كيهان مورخ 26/1/1360 مراجعه كنيد، در نامه 34 نماينده از دوستان شما چون سيدمحمد خوئينى‏ها، سيدعبدالواحد موسوى لارى، سيدعطاءالله مهاجرانى، لطيف صفرى، اسدالله بيات و... ديگران آمده است كه در آن وقت هجوم ملى‏گراها و اتباعشان به اقدام قوه قضائيه در توقيف نشريات توطئه‏گر و همراه دشمن را محكوم نموده‏ايد و من و امثال من از اين اقدام مدافعين انقلاب خوشحال بوديم، پس چرا امروزه رنگ عوض نموده و از توقيف‏ها برائت پيدا مى‏كنيد؟ آيا ميزان حال فعلى است، يا آن زمان كه شما وقت فرزند فاضل امام امت بوده‏ايد؟ آيا حالا شرمنده از آن مجاهدت هستيد؟ برادر ياد داريد كه حضرت آيت‏الله موسوى اردبيلى دادستان وقت در مصاحبه‏اى با نشريه كيهان 19/1/1360 دليل توقيف نشريات را اين‏گونه بيان داشتند: "قرار بود بعد از عيد مسائلى كه ايجاد تحريك در سطح جامعه مى‏كند، مطرح نشود و سعى كنيم به اختلافات پايان داده و در جهت رفع بحران سياسى كوشا باشيم، لذا براساس تشخيص.... و شكايات واصله مقالات روزنامه ميزان به علت اين‏كه اين روزنامه سبب تشنج در جامعه مى‏شد، دستور توقيف آن صادر گرديد " حتماً ياد داريد كه آن توقيف هيچگاه رفع نشد و تشخيص مقام قضايى در آن وقت نيز از نوع نظارت استصوابى بوده است چون نافذ بود و گرنه استطلاعى آن‏كه نفوذى ندارد و موجب توقيف نمى‏شود و مى‏دانيد كه امام امت در همان ايام به آقاى كروبى يكى از نامزدهاى فعلى انتخابات دهم كه صاحب نشريه هم مى‏باشد و به همراه خانواده شهدا محضر امام مشرف شده بودند فرمود: "بايد مجله‌اي راه بيندازيد كه وقتى جوان‏ها باز مى‏كنند، شكل و صورت و عكس‏هاى مجله و تيترهاى مجله طورى باشد مقابل آن‏كه پنجاه سال ما را به نابودى كشيد، شما بايد جبران آن خرابى پنجاه ساله را بكنيد پنجاه سال جامعه ما هر مجله‏اى را باز كردند... همه انحرافى بود... خدا به داد شما رسيد. (صحيفه نور، ج 15، ص 37) آرى، من براى اين‏كه احتمال دادم نشريه اعتماد اشتباهى چاپ كرده يادآورى نمودم و انشاءالله شما هم دستور اصلاح مى‏دهيد و اگر چنانچه حرف شما باشد و اصلاح نشود به تحريف تاريخ انقلاب توسط شما هشدار مى‏دهم و اظهار تأسف مي‌كنم، برادر خاتمى از اقدامات انقلابى توسط هركس و سليقه دفاع كن و از سستى و اهمال افراد و دستگاه‏هاى مختلف كه در طول انقلاب به‏ويژه در دوران وزارت و رياست جمهورى شما، خيانت مطبوعات را نديده و موجب سرافكندگى نزد امام و رهبرى و پيروانش شده‏اند برائت بجوى و استغفار نما، تا شرمنده سرمايه‏گذاران واقعى نظام اسلامى يعنى شهيدان، آزادگان، جانبازان و خيل مردم فداكار نباشيم. مگر جلب رأى چه قيمتى دارد كه از حربه‏هاى نامشروع بشود آن را حاصل كرد؟

شهلا جاهد در يک قدمی اعدام قرار گرفت


با ارسال پرونده اتهامي شهلا جاهد از سوي شعبه 20 ديوان عالي كشور به شعبه اجراي احكام دادسراي جنايي ، متهم در يك قدمي مجازات مرگ قرار گرفت.

شهلا جاهد متهم است سال 81 در غياب ناصر محمدخاني، همسر فوتباليست قديمي را در ميدان كتابي تهران به قتل رسانده است. اين متهم پس از دستگيري از سوي قاضي وقت شعبه 1154 دادگاه جنايي تهران محاكمه و با توجه به اعترافات و بازسازي دقيق صحنه جنايت به درخواست بازماندگان مرحومه لاله سحرخيزان (مقتول حادثه)‌ به قصاص محكوم شد.

پس از محكوميت شهلا كه در جلسات دادگاه اعترافات قبلي خود را انكار كرده بود، پرونده وي بارها در ديوان عالي كشور و شعبه‌هاي تشخيص از سوي قضات باتجربه مورد بررسي قرار گرفت و 28 قاضي حكم صادره از سوي قاضي شعبه 1154 را تاييد كردند.

پس از چند مرحله از اعتراض وكلاي مدافع شهلا و درخواست از رئيس قوه قضاييه، اين پرونده اواخر سال گذشته نيز به شعبه 1147 بعثت ارسال و پس از 2 جلسه رسيدگي به پرونده و ارائه دفاعيات متهم و وكيل‌مدافع وي، قاضي حسين‌پور نيز حكم صادره از سوي دادگاه بدوي را تاييد كرد و با اعتراض دوباره عبدالصمد خرمشاهي، وكيل مدافع متهم، پرونده بار ديگر براي اظهار نظر به شعبه 20 ديوان عالي كشور ارسال شد.

اين گزارش حاكي است، پس از بررسي اين پرونده، قضات ديوان عالي كشور با اشاره به ماده 18 قانون اصلاح اعاده دادرسي اعلام كردند راي سابق به قوت خود باقي بوده و حكم صادره مبني بر قصاص متهم لازم‌الاجراست.

پرونده در اجراي احكام

به دنبال اظهارنظر قضات شعبه 20 ديوان عالي كشور، پرونده متهم به شعبه اجراي احكام دادسراي جنايي تهران ارسال شد تا پس از طي مراحل اداري، حكم متهم به مرحله اجرا درآيد.

يادآور مي‌شود به دليل رسيدگي طولاني‌مدت به اين پرونده در شعبه‌هاي مختلف ديوان و تشخيص، سال گذشته والدين مقتول در ديداري كه با آيت‌الله شاهرودي، رئيس قوه قضاييه داشتند، از وي درخواست كردند تا حكم متهم اجرا شود.


روز جهانی کودک




منشأ بینان‌گذاری روز جهانی کودک، "کنفرانس جهانی رفاه کودکان" است که در سال 1925 در ژنو، سوئیس برگزار شد. پس از کنفرانس، دولت‌های جهان یک روز را به روز کودک اختصاص دادند تا مسایل کودکان را در مرکز توجه قرار دهند. بسیاری از کشورها، از جمله شوروی روز اول ژوئن را انتخاب کردند. دولت شوروی انتشار کتاب‌های مدرن کودکان را تشویق کرد که تصاویر آن‌ها را هنرمندان مشهور می‌کشیدند. در سال 1931، الکساندر دینکا، تصاویر کتاب رژه ارتش سرخ را طراحی کرد

اولویت پلاژ زنانه بر طرح توسعه دانشگاه

سایت حکومتی تابناک: پافشاری شورای شهر بوشهر برای راه‌‌اندازی پلاژ بانوان در حریم توسعه دانشگاه خلیج فارس سبب شده است طرح توسعه 25 میلیارد تومانی این دانشگاه متوقف شود.

در حالی که مسئولان این دانشگاه موفق شده‌اند پس از رایزنی‌های فراوان، وزارت نفت را به پرداخت 25 میلیارد تومان برای توسعه دانشگاه خلیج فارس راضی کنند، شهرداری بوشهر به بهانه ایجاد پلاژ زنانه در محدوده نزدیکی دانشگاه، طرح میلیاردی توسعه آن را متوقف کرده است.

شهرداری بوشهر در اقدامی شگفت‌انگیز، با خرید قطعه زمینی در محدوده ساحلی دانشگاه، اقدام به ساخت پلاژ زنانه نموده و بلافاصله هم روند ساخت و ساز توسط دانشگاه را متوقف کرده است؛ در حالی که زمین ساحلی تنها چیزی است که در بوشهر به وفور یافت می‌شود.

به گفته مسئولان دانشگاه خلیج‌فارس، هر چند محل ساخت این پلاژ از نظر بهداشتی هم چندان مناسب نیست، اما در صورتی که ساختمان‌های چندین طبقه دانشگاه ساخته شود، محوطه پلاژ زنانه به صورت کامل از طبقات بالایی قابل دیدن است و به همین دلیل هم شورای شهر و تنها خانم عضو این شورا، روند توسعه دانشگاه را متوقف کرده‌اند.

زن نگون بخت: باید از جهنمی که در آن دست و پا زدم بگویم

شوهرم گفت، گردنم را ببرند عموهایم اجرا کردند. باید از جهنمی که در آن دست و پا زدم بگویم، از برزخی که تا پای آن رفتم.

روزنامه سرمایه: دختر جوان روی صندلی انتظامات ورودی دادسرا نشسته بود؛ مامور زن انتظامات به سمت او خم شده و انگار داشت در گوش او نجوا می کرد. دختر رنگ به رخ نداشت اما رخی زیبا داشت. سفیدی پوست صورتش به زردی گراییده بود، صدایش صدا نبود، نجوا هم نبود، حتی قدرت آهسته صحبت کردن را هم نداشت. تنها این جمله را روی کاغذ نوشت: «شوهرم گفت، گردنم را ببرند عموهایم اجرا کردند.» 20 شهریور ماه سال گذشته، دو عموی خدیجه به ادعای شوهرش که گفته بود، همسرم با فرد دیگری رابطه دارد، او را به نزدیک بیابان های آبادان برده و گردنش را با چاقوی میوه خوری بریدند اما آنگونه که خودش می گوید به صورت «معجزه آسایی» زنده مانده و به بیمارستان منتقل می شود. خدیجه می گفت: «باید از جهنمی که در آن دست و پا زدم بگویم، از برزخی که تا پای آن رفتم اما خدا دوباره مرا بازگرداند.»برای همین با او به صحبت نشستیم تا از خاطره آن روز بگوید.

اول از حادثه بگو، چه اتفاقی افتاد؟

با خواهرم به خانه بر می گشتیم. او 14 سال دارد، در مسیر در مورد زندگی ام صحبت می کردیم، در مورد اینکه بهتر است از شوهرم جدا شوم، می گفت این مرد دیگر ارزشش را ندارد که با او زندگی کنی. در همین موقع بود که ناگهان ماشین عمویم جلوی پایمان نگه داشت. دو تا از عموهایم در ماشین بودند. چهره شان نشان می داد که قصد بدی دارند، با عصبانیت از من و خواهرم خواستند سوار ماشین شویم ولی ما سعی کردیم از دستشان فرار کنیم که به زور من و خواهرم را سوار کردند. ماشین به طرف بیابانی نزدیک جاده آبادان حرکت کرد، پشت یک پادگان ماشین را نگه داشتند. خواهرم را درحالی که دست و پا می زد به صندوق عقب ماشین بردند و من را درون گودالی بزرگ گذاشتند.

قصدشان چه بود؟

یکی از عموهایم دستانم را گرفته بود و عموی دیگرم چاقوی میوه خوری را روی گردنم گذاشت، گلویم زخم شد. آنها قصد کشتن مرا داشتند.

نمی دانستم چه می خواهند. عمویم فریاد زد: «بگو. اعتراف کن با چه کسی رابطه پنهانی داری که شوهرت فهمیده است.» قسم خوردم گفتم شما تا به حال از من خطایی دیده اید، من که همیشه تابع حرف شوهرم بودم. با وجود التماس ها و خواهش هایی که می کردم، قبول نکردند. گفتم عمو مطمئن باشید اگر گناهکار باشم می میرم اما اگر بی گناه باشم خدا مرا زنده نگه می دارد.

عمویم با چاقوی میوه خوری ذره ذره گلویم را می برید، متوجه می شدم تا جایی که احساس کردم روحم دارد از بدنم بیرون می آید. حتی حنجره و تارهای صوتی ام بریده شد. بدنم هنوز حس داشت اما دیگر صدایی نمی شنیدم. خواهرم را دیدم که با فریاد و وحشت به سمتم آمد. صدای او را نمی شنیدم فقط حرکاتش را می دیدم. به جرات می گویم روح از بدنم رفت فقط در آخرین لحظه به خواهرم گفتم، مواظب دخترم باش و بعد فکر می کنم که مردم.

پس چطور نجات پیدا کردی؟

مدتی بعد. فکر می کنم معجزه بود. انگار دوباره جان گرفتم، موبایل خواهرم که قبل از حادثه به من داده بود را در آستین لباسم پنهان کرده بودم. نیرویی عجیب مرا توان داد، به پدرم پیام دادم که عموهایم مرا کشتند در بیابانی پشت پادگانی نزدیک آبادان و دیگر هیچ نفهمیدم. آنطور که خانواده ام می گویند، عموهایم خواهرم را تهدید کردند اگر حرفی بزند او را نیز می کشند و سپس او را نزدیک خانه پیاده کردند، خواهرم هم دوان دوان به سمت خانه رفت و پدرم را خبر کرد.

من مانده بودم و خونی که تا شعاع یک متری ام ریخته شده بود، هنوز حس داشتم، خودروهای پلیس و پدرم بالای سرم رسیدند و مرا به سرعت به بیمارستان سینای اهواز بردند، پزشکان بخش گفتند این دختر مرده است و ما نمی توانیم کاری بکنیم، برای همین مرا به بیمارستان امام خمینی منتقل کردند و همان لحظه من را به اتاق جراحی فرستادند. همه قطع امید کرده بودند، در بخش آی سی یو بستری شدم و 18روز در کما باقی ماندم.

چیزی هم از آن لحظه هایی که در کما بودی به خاطر داری؟

در میان مرگ و زندگی دست و پا می زدم، در دنیای برزخ بودم، در عالم رویا دیدم خورشید انگار به زمین افتاد، نور بود که سراسر دنیا را احاطه کرده بود. نسیم خنکی را در باغی زیبا احساس می کردم. آنقدر دلچسب بود که در تمام طول زندگی 23ساله ام نظیر آن را ندیده بودم. صدایی آمد و گفت نگران نباش تو زنده می مانی، پرسیدم کیستی، گفت: من مامورم که تو را زنده نگه دارم، هیچ ناراحت نباش تو به حقت می رسی.

فکر می کنم در همان لحظاتی که او رفت، علائم حیاتی ام بیشتر شد، پزشکان بالای سرم بودند، صداها را می شنیدم، چشمانم را به زحمت بازکردم، پدرم را دیدم که با گشوده شدن چشمانم به گریه افتاده بود، می دانم زنده ماندنم یک معجزه است.

خواهرت هم باید شرایط سختی را تحمل کرده باشد؟

به هوش که آمدم متوجه شدم، خواهرم از شدت ناراحتی و به خاطر دیدن آن صحنه در بخش اعصاب و روان بستری شده است. خواهرم می گفت: «آن لحظه که این صحنه را دیدم به جنون رسیدم.»

همسر و عموهایت دستگیر شدند؟

شوهرم یحیی را دستگیر کردند اما در زندان از طریق خواهرش به عموهای من پیغام داد: «اگر با قید وثیقه مرا از زندان آزاد نکنید همه چیز را لو می دهم، عموهایم هم قبول کردند ضمانتش را بکنند. حالا یحیی به قید وثیقه آزاد است و عموهایم متواری هستند. »

کمی به گذشته برگردیم، از زندگی ات قبل از ازدواج بگو؟

هیچ وقت حتی یک لحظه تصور نمی کردم که سرنوشتم به اینجا ختم شود. پدرم شرکت نفتی است. از لحاظ مالی هیچ مشکلی در خانه پدری نداشتم، هر چه بود ناز و نعمت بود اما بدبختی از آنجا شروع شد که یحیی به خواستگاری ام آمد، 10 سال از من بزرگ تر بود و من آن زمان تازه در اوج جوانی بودم و 17سال سن داشتم.

به اجبار با او ازدواج کردی؟

خیر، از آشنایان یکی از دوستان پدرم بود، ایرانی نبود، تبعه عراق بود، بچه بودم، نمی دانستم شوهرداری یعنی چه اما شوهرم دادند آن هم بدون هیچ تحقیقی، فقط با این نیت که او از آشنایان دوستان پدرم بود و این برای عموهایم که تصمیم گیری نهایی را به عهده داشتند کافی بود.

عروس خانه یحیی شدم، بدون هیچ تشریفاتی، ظاهراً آدم خوبی بود.

پس مشکل از کجا شروع شد؟

یک سال از زندگی ام که گذشت متوجه شدم به تریاک اعتیاد دارد. خیلی کمکش کردم ترک کند اما همکاری نمی کرد، در طول این یک سال مثل یک دیوانه هر چه محبت آموخته بودم به پایش ریختم، بی هیچ ادعا. کار و کاسبی درستی نداشت برای همین پدرم بیشتر خرجمان را می داد. سه سال به همین منوال گذشت، شوهرم حالا، به قول خودش ساقی شده بود. آدم دیگران شده بود و برایشان مواد می فروخت و در ازای این کار روزانه سه هزار تومان به او مزد می دادند. 6ماه از سومین سال زندگی مان نگذشته بود که متوجه شدم باردارم، وقتی یحیی موضوع را فهمید ناراحت شد.

همینطور که به زمان زایمانم نزدیک می شد اخلاق او هم بد و بدتر می شد. دخترم به دنیا آمد. یحیی پیشرفت کرده و به کراک روی آورده بود. زندگی ام داشت جلوی چشمانم از دست می رفت. کار او به جایی رسیده بود که با دوستانش در خانه مان محفل تریاک و کراک برپا می کرد، خوب که نشئه می شد به جانم می افتاد و کتکم می زد. یک روز که پدرم مبلغی را برای تهیه شیرخشک بچه به من داده بود، برداشتم تا غذای کودکم را تهیه کنم ولی او با بی رحمی برای تهیه مواد بار دیگر مرا تا حد مرگ کتک زد و پول را از من گرفت. دیگر طاقتم طاق شده بود همین که از خانه بیرون رفت به کلانتری محل رفتم و از او شکایت کردم.

گفتی که همسرت تو را متهم به رابطه با فرد دیگری کرده است؟

یحیی که موضوع شکایت را فهمید ترسید. به سراغ عموهایم رفت و از بیم اینکه مبادا به او آسیبی بزنند به دروغ به آنها گفت: «زنم با کسی رابطه پنهانی دارد، وقتی فهمیدم او را کتک زدم، او هم حالا از من شکایت کرده و من نمی توانم ثابت کنم، از شما می خواهم او را بکشید. اگر شما این درخواستم را عملی کردید خودم این اتهام را به گردن می گیرم.»

چرا خودش این کار را نکرد و پای عموهایت را به ماجرا کشید؟

عموهایم آدم های دهان بینی هستند. این بار اولشان نبود، گاهی اوقات وقتی در جمع فامیل اتفاقی می افتاد بی خود و بی جهت از کاه کوه می ساختند. یحیی هم که مطمئن بود عموهایم اهل شرند، این را از آنها خواست.

حال برای شکایت به دادسرا آمده ای؟

من از مرگ برگشته ام تا حق ضایع شده ام را پس بگیرم

به نام همگرایی به جای کمپین

رابطه کمپین یک میلیون امضا با همگرایی بخشی از فعالان جنبش زنان

به نام همگرایی به جای کمپین
پروین اردلان

تغییر برای برابری - اکنون يک ماه از آغاز به کار ائتلاف برخی از فعالان و گروه های جنبش زنان به نام «همگرایی جنبش زنان برای طرح مطالبات در انتخابات» می گذرد. آنچه مرا وادار به نوشتن در اين باره کرده، بیان نقد و نظراتم درباره این ائتلاف و دلایل عدم شرکتم در آن نیست که در نوشته ای ديگر به آن خواهم پرداخت، بلکه ضرورت شفاف کردن رابطه کمپین یک میلیون امضا با این ائتلاف، فارغ از مخالفت یا موافقتم با آن است.

آنچه برای من به عنوان یکی از فعالان جنبش زنان در کمپین یک میلیون امضا پرسش برانگيز است و مبهم؛ چگونگی رابطه بین کمپین و همگرایی از منظر تدوین کنندگان و آغازگران این همگرایی است . چرا که دعوت کنندگان به این همگرایی گوئی به عمد یا سهو کوشیده اند کمپین را به «این همانی» با همگرایی، یا نوعی انتقال فاز «از کمپین به همگرایی» و يا «گروه و دسته و تشکیلات کمپین در همگرایی» تقلیل دهند. توجه علاقه مندان را به مصداق هایی از این دست جلب می کنم.

کمپین در همگرایی

در نخستین نشست مطبوعاتی همگرایی خانم پروین بختیار نژاد در گزارشی که از این نشست در نشریه اینترنتی روزآنلاین می دهد می نویسد:« فرزانه طاهري ... به نمايندگي از کمپين يک ميليون امضا، پيوستن به کنوانسيون رفع تبعيض عليه زنان را خواسته ‏ي جدي جنبش زنان اعلام کرد.‏» [1]

پرسش : مگر کمپین تشکل و گروه است که بخواهد نماینده تعیین کند؟

خانم مریم محمدی خبرنگار رادیو زمانه در گفتگو با شهلا لاهیجی از وی می پرسد :«خانم لاهیجی، در بین سازمان‏ها و نهادهای امضا کننده‏ی بیانیه، نام «کمپین یک میلیون امضا در قم»، دیده می‏شود و اسم کمپین به طور کلی در این‏جا نیست. آیا این به این معنا است که «کمپین یک میلیون امضا» در کلیت خود، مدافع این بیانیه نیست؟» و خانم لاهیجی در پاسخ می گوید:« نه، اعضای کمپین تهران هم همه بودند. ممکن است اسم آن‏ها از قلم افتاده باشد. ولی همه‏ی اعضای آن حاضر بودند. احتمالاً بعداً اسم آن‏ها هم خواهد بود.» [2]

پرسش اينجاست : آیا همه اعضای کمپین به حاضران در جلسه همگرایی محدود هستند؟ از این منظر کمپین یک گروه حقیقی است یا شخص حقیقی ؟

این ماجرا بازهم ادامه می یابد خانم مینو مرتاضی نیز در گفتگو با رادیو فردا در پاسخ به طرف مباحثه خانم شفیق می گوید:«محدود کردن جنبش زنان به جنبش کمپین و محدود کردن مطالبات آن به یک مطالبه، تقلیل‌گرایی جنبش زنان است. به علاوه سردمداران کمپین این را امضا کرده‌اند و مطالبات حداقلی و حداکثری‌شان هم لغو کلیه اشکال تبعیض است ...» [3]

پرسش اينجاست: آیا برخی از نخستین امضا کنندگان بیانیه کمپین یا به تعبیر خانم مرتاضی سردمداران کمپین ، حق آب و گل و تعمیم دادن نظرات خود را به کل کمپین دارند؟ مگر کمپین حزب سیاسی است که پیرو نظر سردمدارانش آن هم در ائتلاف دیگری با هدف دیگری غیر از کمپین صاحب نظر کمپین باشند؟

بعد هم قیاس دو حرکت کمپین و همگرایی با تقلیل کمپین به یک «مطالبه در جنبش زنان» بدون در نظر گرفتن رابطه دو حرکت، جنس مطالبه و روش دستیابی به مطالبات، ساده انگاری سیاسی از آن نوعی است که هرچه مطالبه را «حداکثری تر» بداند، باید «مهم تر» و «سیاسی تر» باشد.

جالب تر از همه اظهارات منصوره شجاعی از دعوت کنندگان به این ائتلاف است. او در گفتگو با برنامه زن امروز /صدای امریکا با اشاره به تجمع 1384 در برابر دانشگاه تهران و در فضای انتخاباتی – و با پرش از روی 22 خرداد 1385 - نتیجه می گیرد که حاصل آن تجمع و استفاده از عرصه انتخاباتی، تولد کمپین یک میلیون امضا و حاصل کمپین یاد گرفتن فعالیت مدنی برای خواست مطالبات از کانال های مردمی و مخاطب قرار دادن دستگاه های قانون گذار شد...

وی با این مقدمه ادامه می دهد: «حرکت کمپین جنبش زنان را آماده می کرد برای این که خودش را به سمت و سوی مطالباتش آزموده کند. وقتی این فضای انتخابات پیش آمد گروه هایی از جنبش زنان به این فکر افتادند که با توجه به فشارهایی که در این دوران 4 سال بر فعالان کمپین آمده است، با توجه به دستگیری ها و فشارها، حالا باید یک حرکت جدید را رو کنیم و یک تاکتیک جدید را . حالا مطالباتمان را با یک تاکتیک جدید و هوشیاری جدید مطرح کنیم. ما وارد تبلیغ انتخاباتی نشدیم که نهایتا پشت موسوی یا کروبی قرار بگیریم... ما از فضایی استفاده کردیم که مطالبتمان را مطرح کنیم. فضایی که همه نیروهای اجتماعی در آن حساس هستند وقتی حساس می شوند پیام را می گیرند و وقتی تمام بچه های ما تحت فشارند باید راه های جدید برای بحث مطالبات مان پیدا کنیم ...» [4]

پرسش اين است : آیا به تعبیر وی بايد بپذيريم که همگرائی دنباله کمپين يک ميليون امضاست ؟ باید از همگرایی ممنون هم باشیم که به خاطر «بچه هایی که تحت فشارند» به طرح مطالبات از کاندیداها می پردازند و لابد «به نمایندگی» از کمپین؟

کمپین گروه و حزب و دسته و تشکیلات نیست

کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض آمیز همان طور که از اسم آن بر می آید حرکتی است مطالبه محور برای طرح مطالبات حقوقی مشخص و تلاش برای تغییر این قوانین از طریق جمع آوری آمضا و ارتباط چهره به چهره. امضا کنندگان آغازین اين کمپين که من هم در زمره آنان بودم 54 نفر بودند با گرایش های گوناگون فکری و عقیدیتی و سیاسی نه گروه و حزب و دسته و رده و ...، آنها فقط آغازگران و یا بنیانگذاران این حرکت بودند ونه صاحبان و متولیان آن. شاید پیش بینی گسترش این تلاش افقی آن هم در جامعه مردسالار و تمامیت خواهی که تمامی شریان های تنفسی فرهنگ، قانون و مناسبات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی را اشغال کرده – آن هم در شرایطی که عمر روزنامه ها از انتشار تا توقیف به یک روز هم نمی رسد - چندان آسان نمی نمود؛ و نه برای فعالان جنبش زنان و نه برای دستگاه اطلاعاتی امنیتی، انتظار دوام آن نمی رفت. اما دوام آورد و راه خود بازنمود.

اما تلاش برای تقلیل کمپین یک میلیون امضا به گروه و ایجاد ساختار نمایندگی و تصمیم سازی برای آن، تاکنون به شکل های گوناگون از سوی برخی از فعالان کمپین مطرح شده است.وقتی کمپين جایزه سیمون دوبووار را از آن خود کرد نمی دانستيم چه کسی را برای دریافت آن بفرستیم و برای دریافت یا عدم دریافت مبلغ نقدی جايزه چه تصمیمی بگیریم . اين پرسش مطرح شد که اساسا برای تصمیم گیری در کمپین چه کنیم. به زعم برخی باید برای دريافت جایزه مان ساختار تصمیم گیری می ساختیم! فرصتی طلایی برای سازمان سازی از کمیپن!

اما رفتن به سوی قالب های مشخص و روشن سازمانی گرچه می توانست فعالیت در کمپین را تسهیل بخشد به همان اندازه نیز می توانست این ساخت شبکه ای و افقی گسترش یابنده را محدود و ایستا کند که در برخی موارد نیز چنین شد، برخی کمپین های گوناگون در شهرها و کشورهای مختلف حول اهداف کمپین شکل گرفتند اما به جای آنکه ماهیت کمپینی و جنبشی خود را حفظ کنند برای خود ماهیت سازمانی قائل شدند بی آن که اساسا دارای سازمانی باشند و یا سازوکار سازمانی داشته باشند. مثال بارز آن شرکت برخی است در همگرایی به نام کمپين يک ميليون امضا در شهرها و کشورهایی چون قم و اصفهان، نروژ، ایتالیا و اتریش بود. در برابر آن هم دیدیم که نه برای مقابله با همگرایی که به دلیل ساختاری بسیاری از کمپینیان نام «کمپین» را به مثابه گروه در همگرایی شرکت ندادند. یا در موارد دیگر می بینیم که برخی از فعالان کمپین در اصفهان خود را زیر عنوان «گروه تغییر برای برابری دراصفهان » نام گذاری می کنند تا زیر نام گروه، هم عضو همگرایی شوند و هم برای بازداشتی های کمپین در روزکارگر بیانیه صادر کنند. در حالی که تاکنون هربیانیه ای در دفاع از فعالان کمپین یا موارد دیگری صادر شده است عده ای از کمپینی ها نوشته و برای برخی فرستاده اند و برایش نیز امضا جمع کرده اند. هرکس موافق بوده امضا کرده و هرکس نبوده نکرده است، گروهی هم اعلام متولی گری نکرده است.

دراینجا البته بحث بر سر حضور يا عدم حضور فعالان کمپين در همگرایی ی نیست. بحث ما در نتايج اختلاط هويت کمپين و ديگر فعاليت هاست که نهايتا به ضربه پذیر کردن جنبشی می انجامد که قدرتمند شدنش نه در گرو سازمانی شدن و افزایش کمی کمپین ها بلکه تنها و تنها در گستردن برابری خواهی در گوشه و کنار این سرزمین به مدد اشکال گوناگون و متنوع فعاليت حول محور خواسته های کمپین است، همین فراروی ازفعالیت تشکیلاتی؛ و گوناگونی آن در شبکه ای وسیع با گرایش ها و ایدئولوژی های متنوع رمز پایداری اين کنش بوده است. کمپین البته می تواند به ایجاد گروه های بسیاری فراتر از کمپین دامن زند اما گروه های فعال درکمپین فقط گروه های اجرایی حول مطالبات کمپین هستند. هم اکنون، به طور مثال، در میان فعالان کمپین در تهران از تحریم کننده انتخابات، تا فعال در ستادهای انتخاباتی و یا فعال در همگرایی حضور دارند اما آيا می توان به نام کمپين سياستی در برابر انتخابات در پيش گرفت ؟ آن را تحريم کرد يا رای دادن به اين يا آن کانديدا را توصيه کرد؟ آيا می توان کمپين را همچون همگرائی با طرح برخی مطالبات وارد کارزاری حول انتخابات نمود؟

گروه سازی از کمپین اکنون بیش از گذشته مورد توجه وزارت اطلاعات نیز قرار گرفته است به طوری که متهمان کمپین را با پرسش های دیگری مواجه می کنند. اکنون بازجویان این نهاد دیگر نمی توانند بگویند با مطالبات شما و روش کار شما مشکل داریم، چون به مدد فعالیت پیوسته کمپینی ها خودشان هم نمی توانند تبعیض آمیز بودن قوانین را انکار کنند، حداقل بیش از 60 بازداشتی در کمپین ارتباط چهره به چهره کمپینی ها با آنان را نیزموجب شده و تاثیر خود را گذاشته است. بنابراین اکنون باید دستاویز دیگری برای سرکوب بیایند. متهمان جدید کمپین در برگه های بازجویی شان باید گروه و تشکیلات و سازمان را تعریف کنند و آنقدر مورد پرسش و پاسخ قرار بگیرند تا کارشناسان وزارت اطلاعات بتوانند اسنادی را برای گروه و تشکیلاتی بودن کمپین تهیه کنند و کمپینی ها را مشمول ماده 498 و499 قانون مجازات اسلامی کنند تا بلکه تیشه به ریشه این جنبش خودش جوش بزنند.

همگرایی همان کمپین یا ادامه آن نیست

قرار بود یک میلیون امضا جمع شده و سپس امضاها به مجلس داده شود و فاز بعدی کمپین آغاز شود اما روند ناشی ازبگیرو ببند و بستن کردن فضاهای عمومی و دستگیری روز افزون اعضای کمپین و کنش آگاهی بخشی در جمع آوری امضا و حاصل هر روزه امکان جمع اوری امضا را کاهش داد و دشوار تر کرد اما نه آن که متوقف کند. اگر در شهری کنش فعالان کند می شود درشهردیگری آغاز می شود، اگر یکی تحت فشار بر کمپین منفعل می شود، فعال دیگری در جای دیگر سر بر می آورد، اگر رسیدن به رقم میلیونی بسیار آسان می نمود و اکنون دشوار، اما تبدیل تدریجی گفتمان زن ستیز در جامعه به گفتمان برابری خواهی و تبعیض ستیز عینی و ملموس شده است. اگر ابتدا به اولویت بندی و مرحله بندی کمپین در فازهای جمع آوری امضا و سپس ارائه طرح و لایحه به مجلس و ... قائل بودیم در روند کار فهمیده ایم که اولویت بندی فقط آنگاه هدف می شود که مسیر ما خطی و ایستا و به ویژه از بالا به پایین و غیرمشارکتی باشد نه در حرکتی افقی و پویا و سیال که کميت کنش گران و چگونگی کار آنها روز به روز امکان تغییر دارند.

چنين است که در روند جمع آوری امضا ، با شدت گیری بازداشت ها، شناخت حقوق شهروندی و متهمین برایمان ضروری شد، یا در برگزاری کارگاه های آموزش حقوقی کمپین، ضرورت پرداختن به خشونت و تاثیرات آن در خانه و خانواده و با تشکیل کارگاه های خشونت مطرح شد، یا در فقدان دسترسی به فضاهای عمومی ،نیاز به گسترش هنر خیابانی در متن حرکت "چهره به چهره" ، اجرای تئاترهای فی البداهه خیابانی حول مطالبات قوانین شکل گرفت، و نيز جمع آوری امضا، کار مطالعاتی درحیطه مطالبات کمپین از جمله مطالعات موردی در باره قوانین تبعیض آمیز و تشکیل کارگروه های اجرایی مطالعاتی و اجرایی حول مطالبات کمپین را مطرح کرد..... می خواهم بگویم چنین کمیپنی نمرده است که بخواهند برایش جانشین و دنباله تعریف کنند و تعیین تغییر فاز کنند. حرکنی که با 54 نفر آغاز شد کرد اکنون به شبکه ای وسیع از افراد و همچنین گروه های اجرایی در تهران و شهرستان و سایر کشورها گسترش يافته که حضوری زنده و ملموس دارد و به حيات فعال خود ادامه می دهد ، لااقل یکی ازموفقیت های عمده این حرکت چنین بوده که کاندیداهای ریاست جمهوری کنونی را نیز متوجه حقوق زنان و اهمیت نقش و رای زنان کرده است نه آن که در مدتی دوماهه و به واسطه مطالبه خواهی پرشتاب به کشف و شهود مطالبات زنان رسیده باشند، این حرکت هزینه هایی گزاف از بازداشت و زندان و توبیخ و ...برای عمومی کردن این گفتمان داده است که ساده اندیشی است ندیدن آن.

برخی از فعالان کمپین در همگرایی هم فعال شده اند آما ایا این بدان معناست که «کمپین» در همگرایی هست؟ اسامی برخی از بانیان اولیه کمپین در همگرایی نیز هست آیا بدان معناست که هرجا آنها هستند کمپین هست؟ چگونه می شود حرکتی از پایین را که مخاطبش مردم هستند و فشارش بر قانون گذاران و کنش آن ساری و جاری است به حرکتی از بالا به پایین که مخاطبش کاندیداها هستند تعمیم داد ؟ چگونه می توان الفبای اخلاق جمعی و فمینیستی را برای کمپینی ها که امروز شمارشان بسيارند و بعضی در زندان اند و حاضرو ناظر نیستند رعایت نکرد و برای ادامه کار کمپین به نام همگرایی برنامه ریزی کرد؟

در عین حال اگر همگرایی ائتلافی است برای طرح خواسته های برخی فعالان جنبش زنان از کاندیداهای ریاست جمهوری، طبعا بزودی پايان می گيرد اما کنش کمپين در متن جامعه مدنی ادامه دارد. بگذريم از اين نکته که کاندیداها در رقابت برای جلب آرا زنان برنامه هائی اعلام می کنند که از مطالبات این همگرایی پیشی می گيرد .

شايد قراراست در ضرب العجل دوماهه کارزار انتخابات، مجلس ختمی برای کمپین برگزار شود که برخی چنين در تکاپويند که از کمپين به نام خود سکه بزنند و تاریخ بسازند. اما کمپین قائم به فعالان و امضا کنندگان آن است .اگر من به عنوان یکی فعالان کمپین نخواهم روزی به فعالیتم در کمپین ادامه دهم تنها می توانم اعلام کنم که دیگر در کمپین نیستم، می توانم بروم چون بسیاری که رفتند و بسیاری که آمدند. يا اگر فکر کنم اين حرکت به بن بست رسیده می توانم نقد و دلایلم را بگویم، اما نمی توانم بودن یا نبودن کمپین را قائم به بودن یا نبودن خودم کنم و بگویم حالا تصمیم مان برای کمپین چنین و چنان شد. ائتلاف سازی برای استفاده از فرصت انتخاباتی چه ربطی یه ادامه سازی برای کمپین دارد که دوستان آگاهانه بلندگوی آن می شوند؟

همان طور که در بالا به آن اشاره کردم سخنان یکی از اعضای این ائتلاف در برنامه زن امروز بیش از همه این سوال را برای من ایجاد می کند که چرا از ابتدا فعالان همگرائی به طور شفاف اهداف خود را بیان نکردند؟ چرا آنها که از تدوین کنندگان بیانیه همگرائی هستند به طور شفاف عنوان نکردند که ما قصد داریم مسیر کمپین را با عنوان تاکتیک جدید عوض کنیم ؟ چرا در نخستین بیانیه همگرائی که برخی نويسندگان آن در زمره آغاز کنندگان کمپین بوده اند و نه همه آنان چنين سخنی به میان نیامد که لااقل کمپینی ها بدانند که چنين طرحی درحال ساخته شدن است؟

از خود و ماو شما می پرسم : آيا شايسته تر نيست به بازی های زبانی و مظلوم نمایی های پرسرو صدا پايان دهيم ؟ درست تر آن نيست که از آسمان و ریسمان به هم بافتن برای آن که نتیجه خود را بگیریم دست برداريم و شفاف سخن بگوئيم ؟ شاید یکی از پیچیدگی ها و در عین حال حقارت های زندگی ما در این دوران و در این جامعه همين فضای ریاساز و "فرهنگ تقیه" است که می کوشد از ما چهره های چند شخصیتی بسازد هرچند سرسختی و مقاومت ما در برابر آن هم کم زور نبوده است.

در زمانه ای که نان به نرخ روز خوردن "عقلانی" محسوب می شود ، مبارزه پی گیر ، مسالمت جویانه و آرمان خواهانه فعالان جنبش های گوناگون و نيز رویکرد مشارکت جویانه و در عین حال انتقادی جنبش های اجتماعی در برابر زیست فرصت طلبانه مقاومت می کند و پاسخ می طلبد. حتی جنگ قدرت در ميان جناح های متفاوت حاکمیت نیز اخلاقیات و ادعاهای جامعه ارزشی را به چالش کشانده و شفاف کاری می طلبد.

اکنون برای کسانی که خود را عملگرا می دانند اخلاق جمعی و شفافیت عملی ایجاب می کند اگر نه در پيش که همگام جامعه خود باشند. عدم شفافیت برای استفاده از فرصت انتخاباتی، ابهام گویی و چند پهلو سخن گفتن، از جنس سیاست ورزی های قدرت مدارانه و امنیتی است که به نام مطالبات بخشی از جنبش زنان نام گرفته است
.

چند پیام

آقای پاسدار رادان آیا در این دستگیری زیادی که بقول حضرتعالی انجام شده خداوکیلی چند نفر از اراذال و اوباش رژیم همان لباس شخصی ها دستگیر شده اند بخدای ایران زمین هیچی فقط مردم خونگرم و مظلوم زاهدان و دیگر هیچ
فرزاد

****

دسته گل پرده فریب !

تلویزیون رژیم اسلامی در ایران را باید پرده فریب نامید . ما گروهی از
جوانان تصمیم داریم که این پرده فریب را پیش چشم مردم سرزمین مان بدریم .
دیگر وقت آن شده که نشان دهیم در این سرزمین آدم های هشیار کم نیستند .
تلویزیون رژیم را " پرده فریب " می خوانیم زیرا از آن هیچ چیز به جز برای
فریب بیشتر مردم پخش نمی شود ؛ از برنامه های مذهبی اش گرفته تا خبرهای
ورزشی و اقتصادی و حتا خارجی اش .
سردمداران این رژیم هربار می خواهند به تروریستهای حماس و حزب الله کمک
مالی علنی بکنند یا یکی از آن ها به ایران سفر کند که پس از دستبوس سید
علی خامنه ای در پیش چشم دوربین ، چمدان های دلار سبز را بگیرد و گورش را
گم کند ، تلویزیون آخوندی ، مردم غزه و جنوب لبنان را در فقر و فاقه و
نکبت و بدبختی نشان می دهد که مردم حتا آب آشامیدنی سالم هم ندارد . طوری
که دل هر بیننده ای به درد آید و جگرش خون شود . ولی وقتی می خواهد گزارش
هایی خاص بدهد ، مانند خر در گل می ماند و نمی داند چه خاکی بر سرش بریزد!
مثلا امروز دوشنبه بخش خبری ساعت چهارده داشت گزارشی از کشته شدن دو تن
از سران حماس را پخش می کرد و خانه گلوله باران شده آنها را نشان می داد
.
جالب است که اسباب و اثاثیه و لوازم منزل آنها همگی از بهترین و مدرن
ترین مبلمان بود . از تلویزیون های بزرگ گرفته و اتاق خواب شیک و دیگر
ابزاری که خیلی از ایرانی ها داشتن اش را در خواب هم نمی بینند . این مهم
نیست که مردم غزه اثاثیه خوب داشته باشند ، اهمیت موضوع در آن جاست که
تلویزیون اسلامی و دروغگوی حکومت ملاها ، همیشه چیز دیگری را به معرض دید
بینندگان گذاشته و می گذارد تا بتواند توجیهی باشد برای سرکیسه کردن مردم
غافل و پرداختن حق و حساب به تروریست های کاسه لیس .
خوبست مردم با توجه به این نکته ها نشان دهند که دوران فریبکاری به سر آمده است .
چشم های عقل را باید باز کرد ، بخصوص در دوره انتخابات !

****

همه بحثهای مربوط به این نمایش انتخابات جمهوری سرکوبگر آخوندی را اگر به کناری بگذاریم یک امتیاز بزرگ هم در این خیمه شب بازی هست که شاید به چشم بسیارانی نیامده باشد و آن فرو ریختن نقاب خیانت و وطن فروشی و کنار رفتن پرده دورویی ها از نام و چهره کسانی است که در عرصه های فرهنگ و هنر و جامعه شناسی و مطبوعات در 30 سال گذشته و در فرصت مغتنم (!) "اختناق" و نبودن "آزادیهای اساسی" برای خود وزنی دست و پا کرده اند و مورد علاقه و توجه مردم نیز قرار گرفته اند. هنرمندانی چون "داریوش مهرجویی" ، "عزت الله انتظامی"،"محمود دولت آبادی"،"کیومرث پوراحمد" و ............ . شگفتا!!! آدمهای فرصت طلب و نخبگان نان به نرخ روز خوری که هیچگاه در هیچ صحنه ای از جنایات حکومت به پشتیبانی از مردم بی گناه ایران برنخاسته اند و حتی در زمانی که در صحنه بین المللی سناریوهای گوناگون تهدیدهای تمامیت ارضی خاک ایران نیز مطرح شده همواره غایبان بزرگ صحنه بوده اند، اینک در فرصتی که رژیم به دریوزگی برای کشاندن سیاهی لشکرها پای نمایش مسخره انتخابات می افتد امضاهای خود را پای لیست حامیان کاندیداهای سید علی خامنه ای می گذارند و با تکیه بر نامهای دهان پرکنشان تلاش در پر رونق نشان دادن این بازی کثیف دارند . اما این روزها بازی عوض شده و نقاب از چهره "زیر عبا رفتگان ولایت مطلقه فقیه " کنار رفته است بر همه ما و بر همه وجدانهای بیدار و کوشندگان جنبشهای اجتماعی است که تکلیف خود را با" اهالی شهرت و ثروت " و "مافیای ضد فرهنگ" روشن سازد و در این بزنگاه تاریخی به خاطر ایران زمین و به خاطر همه آنانی که از جان خود گذشته اند تا جنبشهای مسالمت آمیزاجتماعی ایران را به سرانجام برسانند یک بار و برای همیشه از نیرنگ بازان سالوس و نمایش گران چاپلوس روی برگرداند.
پریش پاهکین

****

خاک تو سر ما که شما می خواین برای ما تصمیم بگیرید شما ها یک مشت مزدور نامردی هستید که مدام به فکر تفرقه و آشوبید چطور به خودتون اجازه می دهید که ملت ایران رو منزجر از حکومت اسلامی و بی علاقه برای شرکت درانتخابات بخونید ما امروز همه متحد و برادر به حول قوه الهی در مقابل شما خواهیم ایستاد و در انتخابات هم شرکت می کنیم از خداوند آرزوی مرگ شما ها را خواهانیم

****

ملت عزيز ايران بايد از اين فرصت طلاي استفاده کنند و اين رژيم کثيف اسلامي را به گورستان بفرستند. امروز حتي اربابان اين خونخوارن(انگليس و روسيه) به اين موضوع پي برده اند و با نشان ندادن اخبار واقعي ايران (زاهدان,اهواز,تهران)ميخواهند فضاي داخل ايران را نرمال نشان دهند.
ملت ايران از فارس, بلوج, کرد, ترک بايد به هم بپيونند و اين خونخواران را نابود کنند.
نه به رژيم کثيف اسلامي = فرداي درخشان براي ايران.
درود بر بلوچهاي جوانمرد.
درود بر ايران.
شاهين - تهران.

****

حذف کامل تصاویر به اصطلاح بی حجاب از وبسایت حامی موسوی.خطاب به آنهائی که به این انتخابات امید بسته اند.

****

هادی غفاری تو که پسرت را با دست کثافت خودت خفه کردی حیوان! حالا برو رفسنجانی و چهار تا کله گنده های دزد ناموس فروش را هم همانطور خفه کن تا نظامتون چپه نشه.

****

آیا انتخاب دوباره احمدی نژاد سقوط رژیم را تسریع می کند؟

حتما چنین خواهد بود. احمدی نژاد با روشهائی که درزمینه سیاست داخلی و خارجی در پیش گرفته وولایت مطلقه نیز با تمام توان از اقدامات اوحمایت میکند میتواند موجبات سقوط وازهم فروپاشی نظام را راهم نماید

****

اقای ریگی من یک ایرانیم تو هم یک ایرانی
ایا میدانی همین حضرت فاروق (به قول شما) چه تعداد از هموطنان من وتورا در زمان یورش تازیان به ایران به خاک و خون کشیده است
ایا میدانی هزاران نفر از هموطنان من و تو به دست همین سپاه اسلام ،با بدترین وجه ممکن کشته شده اند و اکنون هم دنباله های همین اسلامیون، حاکم بر دیار ستم دیده مان شده وسرمایه های ایران باستان را به تاراج میبرند و حالاهم ما تازه برای حمایت از مهاجمی که 1400سال پیش ،دستش به خون ایرانیان الوده است ،هم وطنان خود را به کشتن میدهیم . گرجه انان هم گمراهند و مرتجع اماکشته شدن انان به خاطر توهین به یک عرب تازی و مهاجم ،اصلا معقول به نظر نمیرسد.
اقای ریگی اگر با این رژیم مبارزه میکنی برای ایران و ایرانی مبارزه کن نه به خاطر کسی و کسانی که نه تنها ایرانی نیستند بلکه دستشان به بد ترین جنایات علیه کشورمان الوده است.
م مبارز

****

بجاي درس دادن به ريگي شما پاشو به ظلم اعتراض کن! شهرستانها پاشيد قيام کنيد امور و اوضاع را خودتان بدست بگيريد و کنترل زندگي و آب و خاک و فرهنگ و سنن و ناموستان را از چنگ خلفاي پليد ظالم پس بگيريد!
اين دست نشاندگان اجانب دارند همه فرهنگ و هستي شما را نابود ميکنند! شرفتان کجا رفته از خود دفاع کنيد!!!!

****

صد ضربه شلاق بر تن دخترک سیزده ساله

باخواندن اين مطلب تنم لرزيد شرم و ننگ بر اين جمهوري اسلامي و رهبرانش

****

تجربه را تجربه کردن خطاست.یکبار کلاه خاتمی،بار دیگر لولوی احمدی نژاد و بعد.......و هر نسل جدیدی می خواهد یکبار مزه این کلاهو بچشه. تا کی
خدا می داند.
رای نمیدهیم. به هر قیمتی.

****

اپوزسیون نازنین این نمایش مسخره انتخابات را تمام کنید و همراه با موج مخالفتها در کشور همگام شوید تا هر چه زودتر از شر این حکومت فاسد رها شویم. هر بار که سازمان اطلاعات اراده کند اپوزسیون را به دام خود می کشاند و اینبار هم با گسترش موج مخالفت مردمی در کشور بازی انتخابات را براه انداخت و توانست مردم را از هدف اصلیشان که سرنگونی رژیم است دور سازد و رهبران اپوزسیون داخل و خارج هم همسو با اردتمندان حکومت تنور سرد انتخابات را داغ می کنند. عزیزان مخالف حکومت انتخابات را به حال خود رها سازید و در این لحظات مردم را به مخالفتهای علنی علیه حکومت به کوچه و خیابان بکشانید چطور شما که خود را سیاستمدار می دانید جامعه در حال زایش را تشخیص نمی دهید ؟ منتظر جنگ داخلی که از سیستان و بلوچستان با همکاری رژیم در حال گسترش می باشد و دامنه آن هر لحظه تمامی کشور را در برمی گیرد هستید؟




سواستفاده جنسی از زنان بی سرپرست در كميته امداد ورامين


آژانس ايران خبر: در یکی از نهادهای دولتی کمیته امداد ورامین از زنان بی سرپرست یا بدسرپرست در قبال انجام کارهای اداری شان با پرداخت هزینه ای از بودجه کمیته امداد سو استفاده جنسی مي شود. به گزارش یکی از کارکنان این اداره , زنی که از سر ناچاری و بی پولی به این نهاد پناه آورده بود و از این نهاد طلب کمک کرده بود، توسط چند تن از کارکنان این نهاد فریب خورده و از سر ناچاری و فقر تن به خودفروشي داده بود, تا این که يك روز اين نفرات از لحاظ مالی به مشکل برمیخورند و مامور حسابداری و صندوق و تنی چند از مددجويان پس از رفت و آمد های مشکوک و در گیری های لفظی آنها , به آنها شک کرده و آنها لو میروند، این موضوع به گوش ماموران نیروی انتظامی هم رسید ولي ازآنجا كه آنها هم خودشان دست كمي از كاركنان كثيف اين نهاد نداشتند ,هيچگونه اقدامي صورت ندادند .