دوستی ابراز نگرانی می کرد که پس از درگذشت آیت الله منتظری ، عده ای شتابان پا به میدان گذاشته اند و می کوشند تا آن مرحوم را «پدر معنوی» جنبش سبز بخوانند و با توجه به این که او یک آخوند بوده ، این جنبش را هم یک جنبش با گرایش دینی بنامند .
به او گفتم نباید نگران بود ، چون این سخن هم به قدر شعار « یا حسین میرحسین » دارای تاریخ مصرف است و اگر همین میرحسین موسوی بکوشد مردم را به جاده دیگری بکشد و حکومتی دینی را با رنگ و لعاب تازه ای به این مردم غالب کند سر و کارش با کرام الکاتبینِ زباله دان تاریخ است و مردم بی اعتنا به آنچه او می گوید راه خود را تا رسیدن به دشت آزادی و داشتن یک حکومت سکولار خواهند پیمود .
واقعیت آن است که اگرچه « منتظری » در سالهای پایانی عمر خویش خوش درخشید و نگذاشت نامش تا همیشه به ننگ « اسلام خمینی » و حکومت جابرانه خامنه ای آلوده باشد ، ولی او نه جنبشی را به راه انداخت و نه در تداوم جریان آن نقش داشت یا افکارش خواهند داشت . چرا که نقش آفرینان این تلاش تازه ، نه به یک طیف خاص سیاسی بستگی دارند ، نه از طبقه یا قشری خاص در اجتماع هستند و نه از یک باور مشترک دینی برخوردارند .
این مردم که امروز به صحنه آمده و با وجود همه دژخویی های رژیم دینی و ستمگری های مسوولان ، در همه صحنه های مبارزه – از همراهی با مادران عزادار گرفته تا راهپیمایی های گوناگون مناسبتی و مراسم خاکسپاری و هر آنچه که پیوندشان را به نمایش می گذارد – حاضر می شوند ، حتا طیفی رنگارنگ تر از رنگین کمانی بهاری را تشکیل می دهند که آرزو داریم جشن آزادی را در روزهای پر گل و طراوت اش برگزار کنیم .
این مردم پروانه سان به گرد شمعی تا ابد پایدار به نام آزادی گرد آمده اند و در یک امر نقطه نظری مشترک دارند که آن هم کنار زده شدن حکومت دینی و روی کارآمدن حکومتی است که آزادی های گوناگون وابسته به حقوق بشر را تضمین و نیز عدالت اجتماعی را برقرار و رفاه همگانی را تامین کند . این مردم – حتا با فرض آن که همه شان هم نه – به این نتیجه رسیده اند که تنها با وجود یک حکومت سکولار می توان به چنین آرزویی جامه عمل پوشاند و هیچ حکومتی که بر پایه یک ایدئولوژی بنا نهاده شده باشد ، نخواهد توانست رفاه و آزادی همگانی را برایشان فراهم کند .
مردم ایران از این همه جور و ستم و بی عدالتی به ستوه آمده اند . دین را با هیچ آب و رنگ تازه ای بر مسند قدرت نمی خواهند . این مردم بر آن شده اند که اگر دین حتا خوشبو ترین گل عالم هم باشد ، بهتر است که از بازار زندگی اجتماعی جمع آوری شده و گلابش در پستوی خانه ها نگاه داری شود . پس نباید بیهوده واهمه ای به دل راه داد که فلان خانم و بهمان آقا برای بردن کالای محبوب خود در این بازار آشفته ، چه گفته و می گوید . این جماعت پرحرف ، سالهایی بس دراز است که خر خودشان را می رانند و هر از گاه ، سازی می زنند که اگر زمانی شنونده ای هم داشت ، روز به روز به گوش ناخوشایند تر آمده و خریداران اش را از دست داده است .
آقایان و خانم هایی که می کوشند جنبش سبز را جنبشی نو دینی یا حکومت دین با قرائت تازه تبلیغ کنند ، سخت در اشتباهند . چرا که ندیده اند در این جنبش حتا بی خدایان هم شعار مرگ بر دیکتاتور سر می دهند . ندیده اند که شمار ناباوران به دین اندک نیست . اگرچه در پیوند میان این مردم آنچه البته به شمار نمی آید نوع اعتقادات و میزان باورمندی هاست . انسان هایی که به « آزادی » می اندیشند نمی توانند با قل و زنجیر باورهای مذهبی دست و پای دیگری و دیگران را ببندد و هدف خود را دنبال کنند . بیرون آمدن از سیاهچال حکومت دینی با بالا رفتن از پلکان احترام به حق آزادی اندیشه و آزادی بیان و آزادی در انتخاب برای همگان شدنی است . این مردم دریافته اند اگر آن پله را بالا نروند در همان محبس بویناک حکومت دینی خواهند ماند .
این مردم این پله را بالا رفته اند ؛ فرقی هم نمی کند ماهی گیران آب های گل آلود در پی چه صیدی باشند . چون آبی در این میان نیست و اگر هم باشد اصلا گل آلود نیست . اتفاقا این بار خیلی هم شفاف است اگر چشم بگشایند . آبی که رو به سوی اقیانوس نیک بختی و آزاد زیستی انسان جاری است .
این جماعت ، دست خالی به خانه هایشان خواهند رفت . همچون کسی که آب در آبکش ریخته و بخواهد به منزل برساند . مردم باورهای پیشین خود را غربال کرده و الک را بر دیوار آویخته اند . این است که مروجان ایدئولوژی های شکست خورده را هم از سفره باورمندی های خویش بیرون ریخته اند . از همین رو هم هست که آزادیخواهان دست در دست هم یک صدا – درون و برون مرز - برقراری حکومتی را خواستارند که دین را از عرصه حکومت بیرون نگاه دارد . آن ها می دانند « آزادی » حق همه انسان هاست و پدر معنوی ندارد و یک نفر هم داعیه دار آن نبوده است که بیایند و در پی اش بر سر و سینه بزنند .
اکنون اگر می شنویم که مبارزان شعارهایی یکسان می دهند یا پارچه های سبز را به کار می گیرند ، نه از آن روست که حکومتی دینی را با حکومتگران تازه خواستارند ، که تنها می کوشند همدلی خود را نشان داده و پیامی مشترک به دنیا بدهند . وگرنه « منتظری » هم انسانی خوب بود و هم نه . کارش را در ابتدا بر مدار دگم اندیشی های دینی و به گونه ای نامردمانه آغازید و سرانجام با رساندن هوای تازه به پستوی ذهن و پایین آمدن از منبر ولایت فقیهی و احترام به حقوق انسان ها ، بر شانه های مردم به خاک سپرده شد ؛ بی آن که کفن اش را بدرند و تابوت اش را بر زمین اندازند ؛ همان نمایش مضحکی که بر سر خمینی رفت و تاریخ آن را ثبت کرد تا انگاره عبرت سیاهکاران باشد .
به او گفتم نباید نگران بود ، چون این سخن هم به قدر شعار « یا حسین میرحسین » دارای تاریخ مصرف است و اگر همین میرحسین موسوی بکوشد مردم را به جاده دیگری بکشد و حکومتی دینی را با رنگ و لعاب تازه ای به این مردم غالب کند سر و کارش با کرام الکاتبینِ زباله دان تاریخ است و مردم بی اعتنا به آنچه او می گوید راه خود را تا رسیدن به دشت آزادی و داشتن یک حکومت سکولار خواهند پیمود .
واقعیت آن است که اگرچه « منتظری » در سالهای پایانی عمر خویش خوش درخشید و نگذاشت نامش تا همیشه به ننگ « اسلام خمینی » و حکومت جابرانه خامنه ای آلوده باشد ، ولی او نه جنبشی را به راه انداخت و نه در تداوم جریان آن نقش داشت یا افکارش خواهند داشت . چرا که نقش آفرینان این تلاش تازه ، نه به یک طیف خاص سیاسی بستگی دارند ، نه از طبقه یا قشری خاص در اجتماع هستند و نه از یک باور مشترک دینی برخوردارند .
این مردم که امروز به صحنه آمده و با وجود همه دژخویی های رژیم دینی و ستمگری های مسوولان ، در همه صحنه های مبارزه – از همراهی با مادران عزادار گرفته تا راهپیمایی های گوناگون مناسبتی و مراسم خاکسپاری و هر آنچه که پیوندشان را به نمایش می گذارد – حاضر می شوند ، حتا طیفی رنگارنگ تر از رنگین کمانی بهاری را تشکیل می دهند که آرزو داریم جشن آزادی را در روزهای پر گل و طراوت اش برگزار کنیم .
این مردم پروانه سان به گرد شمعی تا ابد پایدار به نام آزادی گرد آمده اند و در یک امر نقطه نظری مشترک دارند که آن هم کنار زده شدن حکومت دینی و روی کارآمدن حکومتی است که آزادی های گوناگون وابسته به حقوق بشر را تضمین و نیز عدالت اجتماعی را برقرار و رفاه همگانی را تامین کند . این مردم – حتا با فرض آن که همه شان هم نه – به این نتیجه رسیده اند که تنها با وجود یک حکومت سکولار می توان به چنین آرزویی جامه عمل پوشاند و هیچ حکومتی که بر پایه یک ایدئولوژی بنا نهاده شده باشد ، نخواهد توانست رفاه و آزادی همگانی را برایشان فراهم کند .
مردم ایران از این همه جور و ستم و بی عدالتی به ستوه آمده اند . دین را با هیچ آب و رنگ تازه ای بر مسند قدرت نمی خواهند . این مردم بر آن شده اند که اگر دین حتا خوشبو ترین گل عالم هم باشد ، بهتر است که از بازار زندگی اجتماعی جمع آوری شده و گلابش در پستوی خانه ها نگاه داری شود . پس نباید بیهوده واهمه ای به دل راه داد که فلان خانم و بهمان آقا برای بردن کالای محبوب خود در این بازار آشفته ، چه گفته و می گوید . این جماعت پرحرف ، سالهایی بس دراز است که خر خودشان را می رانند و هر از گاه ، سازی می زنند که اگر زمانی شنونده ای هم داشت ، روز به روز به گوش ناخوشایند تر آمده و خریداران اش را از دست داده است .
آقایان و خانم هایی که می کوشند جنبش سبز را جنبشی نو دینی یا حکومت دین با قرائت تازه تبلیغ کنند ، سخت در اشتباهند . چرا که ندیده اند در این جنبش حتا بی خدایان هم شعار مرگ بر دیکتاتور سر می دهند . ندیده اند که شمار ناباوران به دین اندک نیست . اگرچه در پیوند میان این مردم آنچه البته به شمار نمی آید نوع اعتقادات و میزان باورمندی هاست . انسان هایی که به « آزادی » می اندیشند نمی توانند با قل و زنجیر باورهای مذهبی دست و پای دیگری و دیگران را ببندد و هدف خود را دنبال کنند . بیرون آمدن از سیاهچال حکومت دینی با بالا رفتن از پلکان احترام به حق آزادی اندیشه و آزادی بیان و آزادی در انتخاب برای همگان شدنی است . این مردم دریافته اند اگر آن پله را بالا نروند در همان محبس بویناک حکومت دینی خواهند ماند .
این مردم این پله را بالا رفته اند ؛ فرقی هم نمی کند ماهی گیران آب های گل آلود در پی چه صیدی باشند . چون آبی در این میان نیست و اگر هم باشد اصلا گل آلود نیست . اتفاقا این بار خیلی هم شفاف است اگر چشم بگشایند . آبی که رو به سوی اقیانوس نیک بختی و آزاد زیستی انسان جاری است .
این جماعت ، دست خالی به خانه هایشان خواهند رفت . همچون کسی که آب در آبکش ریخته و بخواهد به منزل برساند . مردم باورهای پیشین خود را غربال کرده و الک را بر دیوار آویخته اند . این است که مروجان ایدئولوژی های شکست خورده را هم از سفره باورمندی های خویش بیرون ریخته اند . از همین رو هم هست که آزادیخواهان دست در دست هم یک صدا – درون و برون مرز - برقراری حکومتی را خواستارند که دین را از عرصه حکومت بیرون نگاه دارد . آن ها می دانند « آزادی » حق همه انسان هاست و پدر معنوی ندارد و یک نفر هم داعیه دار آن نبوده است که بیایند و در پی اش بر سر و سینه بزنند .
اکنون اگر می شنویم که مبارزان شعارهایی یکسان می دهند یا پارچه های سبز را به کار می گیرند ، نه از آن روست که حکومتی دینی را با حکومتگران تازه خواستارند ، که تنها می کوشند همدلی خود را نشان داده و پیامی مشترک به دنیا بدهند . وگرنه « منتظری » هم انسانی خوب بود و هم نه . کارش را در ابتدا بر مدار دگم اندیشی های دینی و به گونه ای نامردمانه آغازید و سرانجام با رساندن هوای تازه به پستوی ذهن و پایین آمدن از منبر ولایت فقیهی و احترام به حقوق انسان ها ، بر شانه های مردم به خاک سپرده شد ؛ بی آن که کفن اش را بدرند و تابوت اش را بر زمین اندازند ؛ همان نمایش مضحکی که بر سر خمینی رفت و تاریخ آن را ثبت کرد تا انگاره عبرت سیاهکاران باشد .
No comments:
Post a Comment