وبلاگ احمد پناهنده
نوشته ی" جمهوری ایرانی همان نظام پادشاهی است " ِ این قلم که چندی پیش منتشر شد، واکنش های مختلفی را بر انگیخت. در این نوشته سعی می کنم با استدلال این ادعایم را بشکافم و در حد توان خودم برای همگان قابل فهم گردانم.
مروری اجمالی برای رسیدن به شعار " جمهوری ایرانی "
همه ی ما می دانیم که در عرصه ی مبارزه ی اجتماعی، انتخاب شعارها متناسب با شرایط ِ متحول مبارزه تعیین می شود. یعنی شرایط، شعارهای خودش را به مبارزان ِ خط ِ مقدم و سمت و سو دهنده ِ جنبش ِ اجتماعی تحمیل می کند. مثلن شعار مرگ بر دیکتاتور و یا مرگ بر خامنه ای در مرحله ی قبل از انتخابات 22 خرداد محلی از اعتنا نداشت و اگر هم داده می شد، بسیار اندک و کم صدا بود و یا جدی گرفته نمی شد.
اما پس از رویداد 22 خرداد مردم ایران به بهانه ی تقلب ِ شمارش ِ آرا، شرایط را به سمتی بردند که دیگر شعار ِ پس گیری رای از رونق افتاد و جایش را به مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر خامنه ای و گاهن مرگ بر جمهوری اسلامی داد.
معنی چنین شعاری این است که دیگر مسئله ی مردم پس گرفتن ِ رای از حکومت نیست. هرچند در آغاز هم نبوده است بلکه این شعار بهانه ای بوده است که بتوانند راهشان را به خیابانها باز کنند و تمامیت حکومت اسلامی را با خیزش ِ شکوهمند ِ خود به چالش بطلند.
یعنی از دیر زمان، مردم را در سر سودای دیگر بود و اعتقادی هم به رای گیری در نظام ِ ولایت فقیه اسلامی نداشتند.
بلکه منتظر ِ شرایط ِ مناسب نشسته بودند تا خشم فرو خفته ی سالیان خود را بر سر ِ تمامیت ِ نظام ِ اسلامی فرو ببارانند.
و این شرایط هم با خبط ِ بزرگ ِ تاریخی ولی فقیه ِ نظام اسلامی پس از انتخابات فراهم شد. زیرا چنین خبطی سبب شد که عده ای از دلباختگان و ذوب شده گان ِ همین نظام که از آغاز تا کنون برای بقای همین نظام ولایت فقیه از هیچ جنایتی فروگزار نکرده بودند، برای سهم خواهی ِ بیشتر در قدرت و بیمه کردن اموال ِ به غارت برده ی ملت ایران، اعتراضشان را علنی کنند.
اما چنین اعتراضی در نظام اسلامی ساده نبود و نیست. بلکه باید برای چنین اعتراضی دستاویزی پیدا کرد.
بهترین و موجه ترین دستاویز برای اعتراض در این شرایط هم رسیدگی به تقلب در انتخابات بود.
اما چرا این اعتراض را علنی کردند؟
در حالی که در نظام اسلامی نهادی است بنام شورای نگهبان. این نهاد یکی از کارهایش طبق همان قانون اساسی که اعتراضیون ِ نظام با دل و جان به آن دلبسته هستند، رسیدگی به شکایات از قبیل ِ تقلب در انتخابات است. حق این بود که این اعتراضیون به این نهاد رجوع و مشکلشان را حل می کردند. کما اینکه تا کنون چنین کرده بودند.
چرا این بار نکردند؟
دلیلش واضح است. جریانی سپاهی-امنیتی در یک تندپیچ ِ نظام اسلامی برای از میدان بدر کردن مافیای مالی، به تزویر در کنار ولی فقیه قرار گرفت تا بتواند به کمک ولی فقیه این خانواده ی مافیایی و تمامی دنباله روندگان و جیره خوارانش را در هیئت و قامت " اصلاح طلبی " از هستی قدرت خلع ید کند و سپس در شرایط مناسب تر ولی فقیه و تمامی ِ روحانیت ِ سنتی را سر ببرد.
چهار سال ریاست جمهوری احمدی نژاد این زنگ ِ خطر را در گوش تک تک آنها به صدا در آورده بود که اگر نجنبند، خود و خویشان را با مال و جاه و قدرت از دست می دهند و چنین بود که همگی در خفا در یک ائتلاف علنی نشده، برای از میدان بدر کردن گروه احمدی نژاد کنار هم قرار گرفتند و با امکانات مالی و افراد صادراتی، رسانه ها را چه در داخل و چه در خارج به خدمت خود در آوردند و با تبلیغاتی کور و کر کننده حول ِ تقلب در انتخابات افکار عمومی مردم و جهان را به سمت ِ خود جلب کردند.
البته با این حربه ی تبلیغاتی از پیش در گوش ها اینگونه آواز داده بودند که قرار است در انتخابات ِ پیش رو تقلب صورت گیرد.
معنی این تاکتیک دو سویه این بود که هم از قبل به گوش ولی فقیه برسانند که اگر تصمیم بر این است که احمدی نژاد دوباره از صندوق بیرون بیاید، ما تقلب را بهانه می کنیم و مانع می شویم که شما به راحتی ما را ذبح کنید و پیامد این حرکت هم تمامیت ِ نظام اسلامی را زیر خواهد گرفت که آنوقت نه از تاک نشان می ماند و نه از تاک نشان. از طرف دیگر می خواستند با چنین زمزمه هایی افکار مردم را به سمت دلخواه خود تغییر دهند. زیرا می دانستند مردم در اکثریتشان مخالف نظام اسلامی هستند.
در واقع با این پیام ِ دو سویه می خواستند هم ولی فقیه را بترسانند تا بار دیگر چون خرداد 76 اجازه دهد که این جناح ِِ مافیا قدرت را در دست بگیرند و حداقل 4 سال و حداکثر 8 سال عصیان و طغیان مردم ِ جان ِ به لب رسیده را فرو بخشکانند و به قول خودشان بهتر بتوانند همین حکومت اسلامی را حفظ کنند و اگر هم نتوانستند ولی فقیه را به حمایت از خود بکشانند به ظاهر نشان دهند که طرفدار مردم هستند تا از این طریق، از پتانسیل ِ مخالفت ِ مردم به نفع خود بر علیه ولی فقیه و گروه احمدی نژاد وارد میدان شوند.
به دیگر سخن معنی اش این است که اگر یکی از این افراد از صندوق بیرون می آمد، نه بحثی روی تقلب ِ انتخاباتی در می گرفت، نه شورای نگهبان و ولی فقیه زیر علامت سئوال می رفتند و نه برای مردم پشیزی ارزش قائل می شدند.
پس تا اینجا می شود نتیجه گرفت که همه ی تلاش ِ مافیای ِ مالی ِ نظام اسلامی و کاندیداهای آنها این بود که قدرت را به دست بیاورند و از این طریق مانع شوند مال و مقام و جانشان مورد تعرض قرار بگیرد.
و این همه هم تا اینجا ربطی به مردم و منافع مردم نداشت. بلکه اختلافی بود که در راس قدرت جاری بود.
22 خرداد گذشت و چند ساعت بعد از انتخابات ولی فقیه پیروزی در انتخابات را به احمدی نژاد تبریک گفت.
اینجا بود که جناح مقابل از ولی فقیه نا امید شد و ظاهرن به سمت مردم آمد و از مخالفت مردم به سمت خود سود جست و بر طبل ِ تقلب در انتخابات کوبید.
آیا مشکل واقعی تقلب در انتخابات بود؟
اگر جواب مثبت است. باید گفت که تقلب پدیده ی جدیدی در حکومت اسلامی نبوده و نیست. زیرا از آغاز به قدرت رسیدن تا همین امروز و هر لحظه از حکومتشان هم دروغ می گویند و هم تقلب می زنند.
مگر در انتخابات قبلی تقلب صورت نگرفته بود؟
پس مشکل و صورت مسئله تقلب نبود. بلکه دستاویزی بود تا با آن بتوانند بطور علنی از مخالفت ِ مردم به نفع خود استفاده کنند و از این طریق جناح مقابل را بترسانند و بتوانند امتیازاتی و یا تضمین هایی برای حفظ خود و مال و مقام خود بگیرند.
و چنین بود که با شعار " رای مرا پس بده " به خیابان ها آمدند و با رسانه های انحصاری چون بی بی سی، رادیو زمانه، رادیو فردا و حتی صدای آمریکا و سایت هایی چون گویا نیوز و روز و پیک نت و . . . و افراد صادراتی و در نمک خوابانده، تبلیغات کور و کر کننده ای راه انداختند.
اما مردم اینبار آگاهانه از این فرصت ِ اختلاف و پاره گی در راس قدرت استقبال کردند و در ظاهر به حمایت از " اصلاح طلبان " به خیابانها آمدند و قدرت شکوهمند خودشان را به نمایش گذاشتند.
شعار آغازین جنبش پس گیری رای های داده شده بود که با سرکوب جناح مقابل روبرو شد. از این پس بود مردم در میدان عمل ابتکار و سمت و سوی شعارها را از رهبران اصلاح طلبان خارج کردند و آهسته آهسته راس حکومت را مورد حمله قرار دادند که گاهن به شعار نفی تمامیت حکومت اسلامی با " مرگ بر جمهوری اسلامی " تزیین شد.
چنین شعاری نه برای جناح حاکم قابل تحمل بود و نه خوشایند جناح مغلوب. از این پس بود که جناح حاکم بر سرکوب عریان و خشن تر، بیشتر روی آورد و جناح مغلوب هم از ترس در لاک دفاعی و سپس بی عملی فرو رفت و کم کم اقتدار خیابانها در دست مردم افتاد.
در تداوم این خیزش مردمی در شکل مدنی و متمدنانه و سرکوب و حشیانه ی حکومت اسلامی بود که مردم با شعار " جمهوری ایرانی " نه اینکه کل رژیم را با نام اسلامی بودنشان طرد کردند بلکه همه ی آنهاییکه که نام ایران را خاری در چشم می دیدند و می بینند به چالش طلبیدند.
زیرا این شعار قبل از همه تمامیت ِ حکومت اسلامی را هدف قرار می دهد که بر پا دارندگان آن همیشه و همواره بدون پرده پوشی اسلام را ارزشی برتر از ایران می شمردند و می شمارند.
و بارها و بدون پروا گفتند و نوشتند که اگر قرار باشند در یک تندپیچ ِ تصمیم گیری، بین اسلام و ایران یکی را انتخاب کنند، آنها اسلام را بر ایران ترجیح می دهند.
و چنین بود که موسوی بعد از به میان آمدن شعار " جمهوری ایرانی " به میدان آمد و دوباره در کنار اسلام ِ عزیز خیمه زد و ایران را فدا کرد.
معنی شعار " جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر " ِ موسوی در واقع اعلان جنگ به همه ی آنهایی است که ایران را برترین ارزش می شمارند.
و همگان دیدیم که این جنگ سی سال است بدون کوچکترین درنگی علیه تاریخ، تمدن و فرهنگ ایرانی جریان دارد و خمینی در جنگ با عراق اظهار لحیه کرده بود که تا خشت آخر ِ ایران، برای دفاع از اسلام با عراق می جنگیم.
معنی اش این است که در یک سرفصل تعیین کننده، آنها تمامیت ِ ایران را به پای اسلام حراج می گذارند.
در این تندپیچ ِ تاریخی است که مردم ایران به فراست شعار " جمهوری ایرانی " را طنین انداز کردند تا به حاکمان حکومت اسلامی بفمانند که برای ما برترین ارزش فقط ایران است و دیگر ارزشها در زیر مجموعه ی ایران و با نام ایران ارزش یابی میشوند.
پس مردم ایران با شعار " جمهوری ایرانی " تکلیف خودشان را با حکومت اسلامی روشن کردند.
اما آیا " شعار جمهوری ایرانی " فقط حکومت اسلامی را هدف خود قرار می دهد؟
جواب منفی است. زیرا این شعار به همان میزانی که حاکمان حکومت اسلامی را می آزارد، تجزه طلبان ریز و درشت را پریشان خاطر کرده است.
زیرا این جماعت ِ ریز و درشت از هم اکنون خواب های جدا کردن گوشه های ایران را می بینند و با شنیدن نام ایران و ملت ایران کهیر می زنند.
بنابراینِ شعار ِ " جمهوری ایرانی " علاوه بر تمامیت حکومت اسلامی، تجزیه طلبان را هم هدف خود قرار داده است که نام ایران و ملت ایران را خاری در چشم می بینند.
از طرف دیگر شعار ِ " جمهوری ایرانی " برای نیروهای چپ ِ جهان وطنی چه از نوع کمونیستی و چه از نوع اسلامی اش خوشایند نیست و از هم اکنون تمامی ِ جمهوری های دلخواهشان را تحت نام جمهوری دموکراتیک خلق، جمهوری دموکراتیک سوسیالیستی، جمهوری دموکراتیک به ظاهر ملی و جمهوری دموکراتیک اسلامی را هدف قرار داده است و نام خودشان را با ایران در تمامیت ِ ارضی و آبی اش و فرهنگ و تمدن و تاریخ پادشاهی گره زده است.
و کیست که نداند نام ایران همواره با نام پادشاهی همراه بوده است. به عبارت دیگر جدا کردن این دو از محالات است؟
و " جمهوری ایرانی " چون " مشروطه ی ایرانی " از آفریده های ملت ایران است و هیچ ربطی به جمهوری های موجود در جهان ندارد.
زیرا نظام پادشاهی در ذات خود از مشروطیت به این سو، هم جمهوری است و هم پادشاهی.
جمهوری است زیرا نمایندگان مجلس از طرف مردم انتخاب می شوند و حزبی که بیشترین رای های داده شده را کسب کرده باشد، از طرف پادشاه مامور تشکیل کابینه میشود و مسئولیت اجرایی کشور را در تمامیتش به عهده می گیرد.
پادشاهی است زیرا ایران از آغاز به دلیل ِ وجود اقوام مختلف با فرهنگها و حتی زبانهای گوناگون، با نظام پادشاهی اداره می شده است.
و پادشاه همواره به عنوان نماد ِ صلح بین اقوام و چشم ِ قانون اساسی و چهارچوب ِ ارضی و آبی و سمبل اتحاد بین آحاد مردم بوده است و از مشروطیت به این سو از مسئولیت سیاسی کشور مبرا است.
نوشته ی" جمهوری ایرانی همان نظام پادشاهی است " ِ این قلم که چندی پیش منتشر شد، واکنش های مختلفی را بر انگیخت. در این نوشته سعی می کنم با استدلال این ادعایم را بشکافم و در حد توان خودم برای همگان قابل فهم گردانم.
مروری اجمالی برای رسیدن به شعار " جمهوری ایرانی "
همه ی ما می دانیم که در عرصه ی مبارزه ی اجتماعی، انتخاب شعارها متناسب با شرایط ِ متحول مبارزه تعیین می شود. یعنی شرایط، شعارهای خودش را به مبارزان ِ خط ِ مقدم و سمت و سو دهنده ِ جنبش ِ اجتماعی تحمیل می کند. مثلن شعار مرگ بر دیکتاتور و یا مرگ بر خامنه ای در مرحله ی قبل از انتخابات 22 خرداد محلی از اعتنا نداشت و اگر هم داده می شد، بسیار اندک و کم صدا بود و یا جدی گرفته نمی شد.
اما پس از رویداد 22 خرداد مردم ایران به بهانه ی تقلب ِ شمارش ِ آرا، شرایط را به سمتی بردند که دیگر شعار ِ پس گیری رای از رونق افتاد و جایش را به مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر خامنه ای و گاهن مرگ بر جمهوری اسلامی داد.
معنی چنین شعاری این است که دیگر مسئله ی مردم پس گرفتن ِ رای از حکومت نیست. هرچند در آغاز هم نبوده است بلکه این شعار بهانه ای بوده است که بتوانند راهشان را به خیابانها باز کنند و تمامیت حکومت اسلامی را با خیزش ِ شکوهمند ِ خود به چالش بطلند.
یعنی از دیر زمان، مردم را در سر سودای دیگر بود و اعتقادی هم به رای گیری در نظام ِ ولایت فقیه اسلامی نداشتند.
بلکه منتظر ِ شرایط ِ مناسب نشسته بودند تا خشم فرو خفته ی سالیان خود را بر سر ِ تمامیت ِ نظام ِ اسلامی فرو ببارانند.
و این شرایط هم با خبط ِ بزرگ ِ تاریخی ولی فقیه ِ نظام اسلامی پس از انتخابات فراهم شد. زیرا چنین خبطی سبب شد که عده ای از دلباختگان و ذوب شده گان ِ همین نظام که از آغاز تا کنون برای بقای همین نظام ولایت فقیه از هیچ جنایتی فروگزار نکرده بودند، برای سهم خواهی ِ بیشتر در قدرت و بیمه کردن اموال ِ به غارت برده ی ملت ایران، اعتراضشان را علنی کنند.
اما چنین اعتراضی در نظام اسلامی ساده نبود و نیست. بلکه باید برای چنین اعتراضی دستاویزی پیدا کرد.
بهترین و موجه ترین دستاویز برای اعتراض در این شرایط هم رسیدگی به تقلب در انتخابات بود.
اما چرا این اعتراض را علنی کردند؟
در حالی که در نظام اسلامی نهادی است بنام شورای نگهبان. این نهاد یکی از کارهایش طبق همان قانون اساسی که اعتراضیون ِ نظام با دل و جان به آن دلبسته هستند، رسیدگی به شکایات از قبیل ِ تقلب در انتخابات است. حق این بود که این اعتراضیون به این نهاد رجوع و مشکلشان را حل می کردند. کما اینکه تا کنون چنین کرده بودند.
چرا این بار نکردند؟
دلیلش واضح است. جریانی سپاهی-امنیتی در یک تندپیچ ِ نظام اسلامی برای از میدان بدر کردن مافیای مالی، به تزویر در کنار ولی فقیه قرار گرفت تا بتواند به کمک ولی فقیه این خانواده ی مافیایی و تمامی دنباله روندگان و جیره خوارانش را در هیئت و قامت " اصلاح طلبی " از هستی قدرت خلع ید کند و سپس در شرایط مناسب تر ولی فقیه و تمامی ِ روحانیت ِ سنتی را سر ببرد.
چهار سال ریاست جمهوری احمدی نژاد این زنگ ِ خطر را در گوش تک تک آنها به صدا در آورده بود که اگر نجنبند، خود و خویشان را با مال و جاه و قدرت از دست می دهند و چنین بود که همگی در خفا در یک ائتلاف علنی نشده، برای از میدان بدر کردن گروه احمدی نژاد کنار هم قرار گرفتند و با امکانات مالی و افراد صادراتی، رسانه ها را چه در داخل و چه در خارج به خدمت خود در آوردند و با تبلیغاتی کور و کر کننده حول ِ تقلب در انتخابات افکار عمومی مردم و جهان را به سمت ِ خود جلب کردند.
البته با این حربه ی تبلیغاتی از پیش در گوش ها اینگونه آواز داده بودند که قرار است در انتخابات ِ پیش رو تقلب صورت گیرد.
معنی این تاکتیک دو سویه این بود که هم از قبل به گوش ولی فقیه برسانند که اگر تصمیم بر این است که احمدی نژاد دوباره از صندوق بیرون بیاید، ما تقلب را بهانه می کنیم و مانع می شویم که شما به راحتی ما را ذبح کنید و پیامد این حرکت هم تمامیت ِ نظام اسلامی را زیر خواهد گرفت که آنوقت نه از تاک نشان می ماند و نه از تاک نشان. از طرف دیگر می خواستند با چنین زمزمه هایی افکار مردم را به سمت دلخواه خود تغییر دهند. زیرا می دانستند مردم در اکثریتشان مخالف نظام اسلامی هستند.
در واقع با این پیام ِ دو سویه می خواستند هم ولی فقیه را بترسانند تا بار دیگر چون خرداد 76 اجازه دهد که این جناح ِِ مافیا قدرت را در دست بگیرند و حداقل 4 سال و حداکثر 8 سال عصیان و طغیان مردم ِ جان ِ به لب رسیده را فرو بخشکانند و به قول خودشان بهتر بتوانند همین حکومت اسلامی را حفظ کنند و اگر هم نتوانستند ولی فقیه را به حمایت از خود بکشانند به ظاهر نشان دهند که طرفدار مردم هستند تا از این طریق، از پتانسیل ِ مخالفت ِ مردم به نفع خود بر علیه ولی فقیه و گروه احمدی نژاد وارد میدان شوند.
به دیگر سخن معنی اش این است که اگر یکی از این افراد از صندوق بیرون می آمد، نه بحثی روی تقلب ِ انتخاباتی در می گرفت، نه شورای نگهبان و ولی فقیه زیر علامت سئوال می رفتند و نه برای مردم پشیزی ارزش قائل می شدند.
پس تا اینجا می شود نتیجه گرفت که همه ی تلاش ِ مافیای ِ مالی ِ نظام اسلامی و کاندیداهای آنها این بود که قدرت را به دست بیاورند و از این طریق مانع شوند مال و مقام و جانشان مورد تعرض قرار بگیرد.
و این همه هم تا اینجا ربطی به مردم و منافع مردم نداشت. بلکه اختلافی بود که در راس قدرت جاری بود.
22 خرداد گذشت و چند ساعت بعد از انتخابات ولی فقیه پیروزی در انتخابات را به احمدی نژاد تبریک گفت.
اینجا بود که جناح مقابل از ولی فقیه نا امید شد و ظاهرن به سمت مردم آمد و از مخالفت مردم به سمت خود سود جست و بر طبل ِ تقلب در انتخابات کوبید.
آیا مشکل واقعی تقلب در انتخابات بود؟
اگر جواب مثبت است. باید گفت که تقلب پدیده ی جدیدی در حکومت اسلامی نبوده و نیست. زیرا از آغاز به قدرت رسیدن تا همین امروز و هر لحظه از حکومتشان هم دروغ می گویند و هم تقلب می زنند.
مگر در انتخابات قبلی تقلب صورت نگرفته بود؟
پس مشکل و صورت مسئله تقلب نبود. بلکه دستاویزی بود تا با آن بتوانند بطور علنی از مخالفت ِ مردم به نفع خود استفاده کنند و از این طریق جناح مقابل را بترسانند و بتوانند امتیازاتی و یا تضمین هایی برای حفظ خود و مال و مقام خود بگیرند.
و چنین بود که با شعار " رای مرا پس بده " به خیابان ها آمدند و با رسانه های انحصاری چون بی بی سی، رادیو زمانه، رادیو فردا و حتی صدای آمریکا و سایت هایی چون گویا نیوز و روز و پیک نت و . . . و افراد صادراتی و در نمک خوابانده، تبلیغات کور و کر کننده ای راه انداختند.
اما مردم اینبار آگاهانه از این فرصت ِ اختلاف و پاره گی در راس قدرت استقبال کردند و در ظاهر به حمایت از " اصلاح طلبان " به خیابانها آمدند و قدرت شکوهمند خودشان را به نمایش گذاشتند.
شعار آغازین جنبش پس گیری رای های داده شده بود که با سرکوب جناح مقابل روبرو شد. از این پس بود مردم در میدان عمل ابتکار و سمت و سوی شعارها را از رهبران اصلاح طلبان خارج کردند و آهسته آهسته راس حکومت را مورد حمله قرار دادند که گاهن به شعار نفی تمامیت حکومت اسلامی با " مرگ بر جمهوری اسلامی " تزیین شد.
چنین شعاری نه برای جناح حاکم قابل تحمل بود و نه خوشایند جناح مغلوب. از این پس بود که جناح حاکم بر سرکوب عریان و خشن تر، بیشتر روی آورد و جناح مغلوب هم از ترس در لاک دفاعی و سپس بی عملی فرو رفت و کم کم اقتدار خیابانها در دست مردم افتاد.
در تداوم این خیزش مردمی در شکل مدنی و متمدنانه و سرکوب و حشیانه ی حکومت اسلامی بود که مردم با شعار " جمهوری ایرانی " نه اینکه کل رژیم را با نام اسلامی بودنشان طرد کردند بلکه همه ی آنهاییکه که نام ایران را خاری در چشم می دیدند و می بینند به چالش طلبیدند.
زیرا این شعار قبل از همه تمامیت ِ حکومت اسلامی را هدف قرار می دهد که بر پا دارندگان آن همیشه و همواره بدون پرده پوشی اسلام را ارزشی برتر از ایران می شمردند و می شمارند.
و بارها و بدون پروا گفتند و نوشتند که اگر قرار باشند در یک تندپیچ ِ تصمیم گیری، بین اسلام و ایران یکی را انتخاب کنند، آنها اسلام را بر ایران ترجیح می دهند.
و چنین بود که موسوی بعد از به میان آمدن شعار " جمهوری ایرانی " به میدان آمد و دوباره در کنار اسلام ِ عزیز خیمه زد و ایران را فدا کرد.
معنی شعار " جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر " ِ موسوی در واقع اعلان جنگ به همه ی آنهایی است که ایران را برترین ارزش می شمارند.
و همگان دیدیم که این جنگ سی سال است بدون کوچکترین درنگی علیه تاریخ، تمدن و فرهنگ ایرانی جریان دارد و خمینی در جنگ با عراق اظهار لحیه کرده بود که تا خشت آخر ِ ایران، برای دفاع از اسلام با عراق می جنگیم.
معنی اش این است که در یک سرفصل تعیین کننده، آنها تمامیت ِ ایران را به پای اسلام حراج می گذارند.
در این تندپیچ ِ تاریخی است که مردم ایران به فراست شعار " جمهوری ایرانی " را طنین انداز کردند تا به حاکمان حکومت اسلامی بفمانند که برای ما برترین ارزش فقط ایران است و دیگر ارزشها در زیر مجموعه ی ایران و با نام ایران ارزش یابی میشوند.
پس مردم ایران با شعار " جمهوری ایرانی " تکلیف خودشان را با حکومت اسلامی روشن کردند.
اما آیا " شعار جمهوری ایرانی " فقط حکومت اسلامی را هدف خود قرار می دهد؟
جواب منفی است. زیرا این شعار به همان میزانی که حاکمان حکومت اسلامی را می آزارد، تجزه طلبان ریز و درشت را پریشان خاطر کرده است.
زیرا این جماعت ِ ریز و درشت از هم اکنون خواب های جدا کردن گوشه های ایران را می بینند و با شنیدن نام ایران و ملت ایران کهیر می زنند.
بنابراینِ شعار ِ " جمهوری ایرانی " علاوه بر تمامیت حکومت اسلامی، تجزیه طلبان را هم هدف خود قرار داده است که نام ایران و ملت ایران را خاری در چشم می بینند.
از طرف دیگر شعار ِ " جمهوری ایرانی " برای نیروهای چپ ِ جهان وطنی چه از نوع کمونیستی و چه از نوع اسلامی اش خوشایند نیست و از هم اکنون تمامی ِ جمهوری های دلخواهشان را تحت نام جمهوری دموکراتیک خلق، جمهوری دموکراتیک سوسیالیستی، جمهوری دموکراتیک به ظاهر ملی و جمهوری دموکراتیک اسلامی را هدف قرار داده است و نام خودشان را با ایران در تمامیت ِ ارضی و آبی اش و فرهنگ و تمدن و تاریخ پادشاهی گره زده است.
و کیست که نداند نام ایران همواره با نام پادشاهی همراه بوده است. به عبارت دیگر جدا کردن این دو از محالات است؟
و " جمهوری ایرانی " چون " مشروطه ی ایرانی " از آفریده های ملت ایران است و هیچ ربطی به جمهوری های موجود در جهان ندارد.
زیرا نظام پادشاهی در ذات خود از مشروطیت به این سو، هم جمهوری است و هم پادشاهی.
جمهوری است زیرا نمایندگان مجلس از طرف مردم انتخاب می شوند و حزبی که بیشترین رای های داده شده را کسب کرده باشد، از طرف پادشاه مامور تشکیل کابینه میشود و مسئولیت اجرایی کشور را در تمامیتش به عهده می گیرد.
پادشاهی است زیرا ایران از آغاز به دلیل ِ وجود اقوام مختلف با فرهنگها و حتی زبانهای گوناگون، با نظام پادشاهی اداره می شده است.
و پادشاه همواره به عنوان نماد ِ صلح بین اقوام و چشم ِ قانون اساسی و چهارچوب ِ ارضی و آبی و سمبل اتحاد بین آحاد مردم بوده است و از مشروطیت به این سو از مسئولیت سیاسی کشور مبرا است.
No comments:
Post a Comment