جنایات وارده در طی این سی سال نه فقط به خامنه ای بلکه به تمامیت نظام حکومت اسلامی مربوط می شود

به عبارت دیگر مشکل ِ امروز مردم ِ ایران نه فقط خامنه ای و احمدی نژاد بلکه کل حکومت اسلامی است. زیرا ملت ایران در طی این سی سال به این باور و نتیجه رسیده اند که تا وقتی اسلام با هر شکل و شمایلی قدرت سیاسی را در دست داشته باشد، انتظار روزهای روشن و آفتابی بیهوده است.
زیرا قرار نیست شب و تاریکی و تیره گی، روز و روشنایی و درخشنده گی را به چشم مسالمت ببیند و هویت خود را در آنها محو کند. خیر، شب و تیره گی همیشه دشمن روز و روشنایی بوده است و هست و این اصل از آغاز تولد ایران و ایرانی از باورهای خدشه ناپذیر نیاکان ِ ما بوده است و هم اکنون نیز هست. به همین منظور نیاکانمان شب و تاریکی را دشمن و روز و روشنایی را عاشق بودند. اینها آمده اند که نور را بخشگانند و هر روشن دلی را بمیرانند و خاموش کنند.
نه امروز بلکه از هزار و چهارصد سال و اندی پیش تا کنون آنها با هر روشنایی و نوری دشمن بودند و هستند.
به همین منظور از هر گونه شادی و شادمانی نه بیزار بلکه نفرت دارند.
تو گویی خامنه ای احکامی که اجرا می کند، جدا از دین اسلام است.
خیر، هر کس بیاید و در راس این حکومت ِ اسلامی قرار بگیرد، همین می کند که خامنه ای انجام می دهد.
می گویید نه؟
می گویم به عملکرد بینان گذار ِ همین دین مورد علاقه تان بنگرید که چگونه بدون عذاب وجدانی قبایل یهودی ِ بنی قینقاع، بنی قریظه و بنی النصیر را در صدر اسلام گردن زد و یا جنایت ِ به طول ِ عرض تاریخ ِ ایران ِ همین مرادتان، خمینی را نگاه کنید که چگونه طی ده سال ِ اول ِ انقلاب ِ منحوس ِ شما هزاران ایرانی را قتل ِ عام کرد.
می گویم تاریخ جنایت صدر اسلام را که گوشه ای از آن در زیر می آید، بخوانید:
" اما باید بدانیم که درکنار آن کشتار فجیع بنی قریظه، در بازار مدینه چندین گودال کنده شده بود و هفصد یهودی تسلیم شده و امان خواسته را یکی پس از دیگری گردن زدند. از میان این مقتولین علی رغم اینکه در حکمیت سعدبن معاذ که گفته بود زنان را به بردگی ببرند، یک زن را هم گردن زدند. و آن زن َ حسن القرظی بود که تا هنگام مرگ نزد عایشه نشسته و گفتگو می کرد. هنگامی که نام او را بردند با گشاده روئی و خنده بسوی قتلگاه رفت. جرمش این بود که هنگام محاصره کوی بنی قریظه سنگی پرتاب کرده بود. عایشه می گوید تا کنون زنی بدین خوش روئی و خوش خوئی و نیک نفسی ندیده بودم. وقتی که بر خاست تا به قتلگاه برود به او گفتم: می خواهند ترا بکشند. با خنده جواب داد " برای من زندگی ارزشی ندارد."
باز انکار می کنید؟
می گویم پاراگراف زیر را بخوانید:
پس از فتح مکه و طائف " محمد در نامه ای به سال ششم یا هفتم هجری (1)، نزد خسرو پرویز فرستاد و او را به آیین خویش فرا خواند و هم بیم داد که اگر آیین خدا را نپذیرد با او به جنگ برخواهد خاست." ( بر گرقته از کتاب دو قرن سکوت اثر دکتر عبدالحسین زرین کوب، صفحه 60 ).
معنی اش این است که اگر به تاریکی و تیره گی تسلیم نشوید با شما می جنگیم و وحشیانه شما را گردن می زنیم. زیرا ما مخالف نور و روشنایی و آتش هستیم و از هر چه که بوی شادی، شادمانی و شادابی بدهد، متنفر هستیم.
ما با عزا و ناله و مصیبت و گریه و جِرِ دادن خود همساز و با شاد خواری، شادگویی، شاد خوانی و شاد رقصی بیگانه و زیبایی سالاری را دشمن هستیم.
مگر یادمان رفته است که در تابستان سال 67 فقط یک قلم با فتوای رهبر عقیدتی شما هزاران زندانی اسیر را گردن زدند؟
آیا شما می توانید در سراسر ِ حکومت و خلافت اسلام و اسلامیون در تاریخ، به ما نشان بدهید که چنین نبوده است؟
بنا براین حق بدهید که خامنه ای در مقیاس ِ کمتر از مرادش خمینی خون می ریزد و حق بدهید که این هر دو و دیگران تشنه ی قدرت در حکومت اسلامی، قوانین اسلام را پیاده می کنند.
مگر در زمان مراد شما خمینی کمتر از امروز به زنان و دختران ایرانی ما تجاوز کردند که امروز فریاد می کشید که خامنه ای و دار و دسته اش دامن زنان ما را دریدند؟
مگر مراد شما خمینی عاشق علوم انسانی بود که امروز بر خامنه ای حمله می برید که دشمن علوم انسانی است؟
و راستی چه کسی دستور داد انقلاب فرهنگی را در دانشگاه ها اجرا کنند، خمینی یا خامنه ای؟

No comments: