از زمان شروع اعتراضات خیابانی در خرداد ماه امسال، نام بسیج بیش از پیش بر زبانها افتاد. در کنار آن البته لباسشخصیها نیز معنای دیگری برای مردم پیدا کردند. ولی این نیروها کیستند و در کجای سختار نظامی ایران قرار دارند؟
در روز ۵ آذر ۱۳۵۸ آيت الله خمينی فرمانی مبنی بر تشكيل ارتشی بيست ميليونی صادر كرد. آقای خمينی هدف از تشكيل اين نيروی همگانی و سراسری را مقابله با دشمنان خارجی و داخلی انقلاب و اسلام خواند و آن را بسيج مستضعفين ناميد. بر پايهی آن فرمان، شورای انقلاب وقت، لايحهی تشكيل سازمانی به نام بسيج مّلی را تصويب كرد و وظيفهی آن را آمادهسازی همهی مردم برای دفاع نظامی از اهداف انقلاب و همياری به هنگام وقوع سوانح طبيعی، تعيين نمود.
در سال ۱۳۵۹ سازمان بسيج مستضعفين رسماً زيرمجموعهی سپاه پاسداران شد و در چند مادهی افزوده به اساسنامهی سپاه، حدود و وظايف آن به گونهای مجّرد و عمومی، تعيين گرديد. اما از آنجا كه قرار بر تشكيل «ارتشی مّلی و سراسری» بود كه انبوه گستردهی مردم را دربر داشته باشد و وظايف آن درست تعيين نشده بود، تا امروز نه آمار دقيقی از تعداد اعضای آن در دست است و نه آمران و عاملان آن رسماً و صريحاً آشكار شدهاند.
حسين باستانی تحليلگر سياسی و روزنامهنگار آگاه به مسائل نظامی و انتظامی ايران از سه گروه بسيجیها نام میبرد و دربارهی تعداد و عملكردشان میگويد: «سردار رحيم صفوی، فرماندهی سابق سپاه، در آخرين آمار تعداد بسيجيان گفته: ما ۱۲ ميليون بسيجی داريم. قطعاً اين آمار درست نيست ولی به نظر میآيد حداقل ۵ ميليون بسيجی داشته باشيم كه بسيجيان عادی، بسيجيان فعال و بسيجيان ويژه هستند. بسيجيان ويژه كه همان نيروهای مسّلح بسیج هستند، از قرار بيش از یک ميليون نفر نيستند. فرماندهی اينها مستقيماً توسط آيت الله خامنهای تعيين میشود و الآن كسی فرماندهی آنهاست كه از بدنامترين و خشنترين نيروهای مسلح در كل عمر جمهوری اسلامی است يعنی سردار محمدرضا نقدی».
از سه شاخهای كه باستانی در سازمان بسيج نام میبرد، طيف بسيار بزرگ و گستردهای را بسيجيان عادی دربر میگيرند. اينها افرادی هستند كه در سازمان بسيج نامنويسی كردهاند ولی تنها گاه و بيگاه به سازمان سر میزنند يا در پروژههای غير نظامی شركت میكنند. به باور باستانی اين افراد شايد به بسيج و حتا جمهوری اسلامی اعتقاد چندانی نداشته و تنها برای ايجاد اعتبار اجتماعی در بسيج نامنويسی كرده باشند.
شاخهی دوم، بسيجيان فعال هستند. باستانی در مورد این گروه چنین میگوید: «آنها بايد در پايگاههای بسيج حضور داشته باشند و بعضا ممكن است به آنها برای ايجاد ايستهای بازرسی يا عمليات ديگر، اسلحه هم داده شود تا برخی وظايف پليسی را انجام دهند»
در پاسخ اين پرسش كه نظام از اين گروه برای پيشبرد چه كارهايی بهره میگيرد، باستانی به لباسشخصیها اشاره میكند و از ميان آنها انصار حزب الله را نام میبرد كه در سركوب شديد اعتراضات دانشجويان و تجمعهای دموكراتيك ديگر، نقش برجستهای ايفا كردهاند: «انصار حزب الله از دی ماه ۱۳۷۰ فعاليت رسمی خود را آغاز كرد. اين گروه البته نه به عنوان حزبی سياسی بلكه به عنوان يك مجموعهی فرهنگی ثبت شده ولی از همان ابتدا با حمايت مستقيم نيروهايی در داخل سپاه شكل گرفته است. معروفترين آنها سردار محمدباقر ذوالقدر نفر دوم سپاه پاسداران بود. سعيد امامی و افراد ديگری در درون حفاظت اطلاعات نيروهای انتظامی نيز در تشكيل اينها نقش داشتهاند. نيروهای تندرو را از داخل بسيج شناسايی میكردند، آموزش میدادند، جلسات توجيهی برايشان برگزار میكردند تا اينكه كمكم عمليات خشونتآميز در خيابانها را شروع كردند».
اّما گروه سّوم يعنی بسيجيان ويژه، نيروهای نظامی يا به عبارتی شبه نظامی هستند. اينها همپای سپاه پاسداران دارای درجات نظامی هم هستند. باستانی در مورد این گروه میگوید: «به عنوان يك نمونهی معروف، درجه رئيس ستاد نيروهای مسّلح ايران حسن فيروزآبادی، سرلشكر بسيجی است».
با در نظر گرفتن چندگانگی در نيروهای مسّلح ايران، اين پرسش پيش میآيد كه جايگاه بسيج كجاست؟
باستانی در كنار ارتش كه وظيفهاش تنها حفظ مرزهای كشور است از سپاه پاسداران نام میبرد كه با تكيه بر اصل ۱۵۰ قانون اساسی كه وظيفهی اين نهاد را دفاع از انقلاب تعيين كرده، در سياست و برخوردهای داخلی هم دخالت میكند. در ضمن اين نهاد به عنوان بزرگترين كارتل اقتصادی ايران، از بسيج يا زيرمجموعهی خود توسط بودجههای غيررسمیاش پشتيبانی میكند. نيروی مسلح سوم، پليس است كه در اصل بايد تنها ضامن انتظام داخلی كشور باشد اما نيروی چهارم يعنی بسيج هم هست كه جا و بيجا در كنار هركدام از نيروهای يادشده خودنمايی میكند.
باستانی میگويد: «طبق قوانين ايران، بسيج میتواند به عنوان ضابط دادگستری عمل كند يعنی نيرويی كه حكم قضات را به اجرا درمیآورد. معمولاً در كشورهای ديگر، اين كار وظيفهی پليس است ولی در ايران بسيج در اين بخش به نيروی انتظامی تبديل میشود. دعوايی هم بين پليس و بسيج برپاست كه هنوز به لحاظ قانونی حل نشده: پليس بسيج را از گشتن و بازرسی خودروها در خيابانها منع میكند ولی بسيج بر پايهی اين ادعا كه ما ضابط دادگستری هستيم، به كار خود ادامه میدهد».
با اين همه نيروی مسّلح، چگونه است كه باز مردم جرأت اعتراض و تظاهرات به خود میدهند؟
باستانی میگوید: «واقعيت اين است كه مردم بسيار ريسكپذيرتر از گذشته شدهاند. از سوی ديگر اين ’’نيروهای سركوب‘‘ بسيار خشن عمل میكنند، میزنند، مرعوب میكنند، در زندانها شكنجهی بسيار میكنند ولی تا حالا سعی كردند مواظب باشند كه اتفاقی مانند هفده شهريور سال ۵۷ نيفتد يعنی كه نيروی نظامی تعداد زيادی از مردم را در خيابانها بكشد چون ترديد دارند كه همه ی پرسنل اطاعت كنند».
در روز ۵ آذر ۱۳۵۸ آيت الله خمينی فرمانی مبنی بر تشكيل ارتشی بيست ميليونی صادر كرد. آقای خمينی هدف از تشكيل اين نيروی همگانی و سراسری را مقابله با دشمنان خارجی و داخلی انقلاب و اسلام خواند و آن را بسيج مستضعفين ناميد. بر پايهی آن فرمان، شورای انقلاب وقت، لايحهی تشكيل سازمانی به نام بسيج مّلی را تصويب كرد و وظيفهی آن را آمادهسازی همهی مردم برای دفاع نظامی از اهداف انقلاب و همياری به هنگام وقوع سوانح طبيعی، تعيين نمود.
در سال ۱۳۵۹ سازمان بسيج مستضعفين رسماً زيرمجموعهی سپاه پاسداران شد و در چند مادهی افزوده به اساسنامهی سپاه، حدود و وظايف آن به گونهای مجّرد و عمومی، تعيين گرديد. اما از آنجا كه قرار بر تشكيل «ارتشی مّلی و سراسری» بود كه انبوه گستردهی مردم را دربر داشته باشد و وظايف آن درست تعيين نشده بود، تا امروز نه آمار دقيقی از تعداد اعضای آن در دست است و نه آمران و عاملان آن رسماً و صريحاً آشكار شدهاند.
حسين باستانی تحليلگر سياسی و روزنامهنگار آگاه به مسائل نظامی و انتظامی ايران از سه گروه بسيجیها نام میبرد و دربارهی تعداد و عملكردشان میگويد: «سردار رحيم صفوی، فرماندهی سابق سپاه، در آخرين آمار تعداد بسيجيان گفته: ما ۱۲ ميليون بسيجی داريم. قطعاً اين آمار درست نيست ولی به نظر میآيد حداقل ۵ ميليون بسيجی داشته باشيم كه بسيجيان عادی، بسيجيان فعال و بسيجيان ويژه هستند. بسيجيان ويژه كه همان نيروهای مسّلح بسیج هستند، از قرار بيش از یک ميليون نفر نيستند. فرماندهی اينها مستقيماً توسط آيت الله خامنهای تعيين میشود و الآن كسی فرماندهی آنهاست كه از بدنامترين و خشنترين نيروهای مسلح در كل عمر جمهوری اسلامی است يعنی سردار محمدرضا نقدی».
از سه شاخهای كه باستانی در سازمان بسيج نام میبرد، طيف بسيار بزرگ و گستردهای را بسيجيان عادی دربر میگيرند. اينها افرادی هستند كه در سازمان بسيج نامنويسی كردهاند ولی تنها گاه و بيگاه به سازمان سر میزنند يا در پروژههای غير نظامی شركت میكنند. به باور باستانی اين افراد شايد به بسيج و حتا جمهوری اسلامی اعتقاد چندانی نداشته و تنها برای ايجاد اعتبار اجتماعی در بسيج نامنويسی كرده باشند.
شاخهی دوم، بسيجيان فعال هستند. باستانی در مورد این گروه چنین میگوید: «آنها بايد در پايگاههای بسيج حضور داشته باشند و بعضا ممكن است به آنها برای ايجاد ايستهای بازرسی يا عمليات ديگر، اسلحه هم داده شود تا برخی وظايف پليسی را انجام دهند»
در پاسخ اين پرسش كه نظام از اين گروه برای پيشبرد چه كارهايی بهره میگيرد، باستانی به لباسشخصیها اشاره میكند و از ميان آنها انصار حزب الله را نام میبرد كه در سركوب شديد اعتراضات دانشجويان و تجمعهای دموكراتيك ديگر، نقش برجستهای ايفا كردهاند: «انصار حزب الله از دی ماه ۱۳۷۰ فعاليت رسمی خود را آغاز كرد. اين گروه البته نه به عنوان حزبی سياسی بلكه به عنوان يك مجموعهی فرهنگی ثبت شده ولی از همان ابتدا با حمايت مستقيم نيروهايی در داخل سپاه شكل گرفته است. معروفترين آنها سردار محمدباقر ذوالقدر نفر دوم سپاه پاسداران بود. سعيد امامی و افراد ديگری در درون حفاظت اطلاعات نيروهای انتظامی نيز در تشكيل اينها نقش داشتهاند. نيروهای تندرو را از داخل بسيج شناسايی میكردند، آموزش میدادند، جلسات توجيهی برايشان برگزار میكردند تا اينكه كمكم عمليات خشونتآميز در خيابانها را شروع كردند».
اّما گروه سّوم يعنی بسيجيان ويژه، نيروهای نظامی يا به عبارتی شبه نظامی هستند. اينها همپای سپاه پاسداران دارای درجات نظامی هم هستند. باستانی در مورد این گروه میگوید: «به عنوان يك نمونهی معروف، درجه رئيس ستاد نيروهای مسّلح ايران حسن فيروزآبادی، سرلشكر بسيجی است».
با در نظر گرفتن چندگانگی در نيروهای مسّلح ايران، اين پرسش پيش میآيد كه جايگاه بسيج كجاست؟
باستانی در كنار ارتش كه وظيفهاش تنها حفظ مرزهای كشور است از سپاه پاسداران نام میبرد كه با تكيه بر اصل ۱۵۰ قانون اساسی كه وظيفهی اين نهاد را دفاع از انقلاب تعيين كرده، در سياست و برخوردهای داخلی هم دخالت میكند. در ضمن اين نهاد به عنوان بزرگترين كارتل اقتصادی ايران، از بسيج يا زيرمجموعهی خود توسط بودجههای غيررسمیاش پشتيبانی میكند. نيروی مسلح سوم، پليس است كه در اصل بايد تنها ضامن انتظام داخلی كشور باشد اما نيروی چهارم يعنی بسيج هم هست كه جا و بيجا در كنار هركدام از نيروهای يادشده خودنمايی میكند.
باستانی میگويد: «طبق قوانين ايران، بسيج میتواند به عنوان ضابط دادگستری عمل كند يعنی نيرويی كه حكم قضات را به اجرا درمیآورد. معمولاً در كشورهای ديگر، اين كار وظيفهی پليس است ولی در ايران بسيج در اين بخش به نيروی انتظامی تبديل میشود. دعوايی هم بين پليس و بسيج برپاست كه هنوز به لحاظ قانونی حل نشده: پليس بسيج را از گشتن و بازرسی خودروها در خيابانها منع میكند ولی بسيج بر پايهی اين ادعا كه ما ضابط دادگستری هستيم، به كار خود ادامه میدهد».
با اين همه نيروی مسّلح، چگونه است كه باز مردم جرأت اعتراض و تظاهرات به خود میدهند؟
باستانی میگوید: «واقعيت اين است كه مردم بسيار ريسكپذيرتر از گذشته شدهاند. از سوی ديگر اين ’’نيروهای سركوب‘‘ بسيار خشن عمل میكنند، میزنند، مرعوب میكنند، در زندانها شكنجهی بسيار میكنند ولی تا حالا سعی كردند مواظب باشند كه اتفاقی مانند هفده شهريور سال ۵۷ نيفتد يعنی كه نيروی نظامی تعداد زيادی از مردم را در خيابانها بكشد چون ترديد دارند كه همه ی پرسنل اطاعت كنند».
No comments:
Post a Comment