کوچک که بودم هرگاه اسم پیامبر اسلام، محمد ابن عبدالله، میآمد کسی را متصور میشدم که حتی آزارش به مورچه هم نرسیده است، او نمونهی کامل از تمام خوبیها بود؛ بزرگ و بزرگتر که میشدم در اجرای فرامینش کاملا خود را ملتزم میدانستم ، اگر روزی نمازی از من قضا میشد آنچنان غمیگن میشدم که آن شب به زحمت به خواب میرفتم؛ روزه را با هر زحمتی که بود زودتر از سن وجوب آن میگرفتم؛ هر چه بزرگ و بزرگتر میشدم سعی میکردم قرآن را بخوانم تا با سخن خدا بیشتر آشنا گردم، سالها با دقت قرآن را خواندم، در این مدت ابهامات زیادی در ذهنم نقش میبست، اما هر بار خودم را به وسیلهای فریب میدادم تا اینکه این ابهامات به جائی رسید که توانائی توجیه آن را از من گرفت، اوج این ابهامات جنایتی بود که با دستور قرآن در حق قبیلهی یهودی بنیقریظه و پیش از آن قبیل بنیقینقاع و بنینضیر انجام گرفته بود؛ در یکی از این ایات نوشته شده بود که:
وَأَنزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًا (احزاب/26) الله گروهی از اهل كتاب( را كه از آنها (عربهای غیر مسلمان) حمايت كردند از قلعههای محكمشان پائين كشيد، و در دلهایشان دلهره افکند، گروهی را به میکشتید و گروهي را اسير میكرديد.
هنگامیکه داستان این آیه را خواندم فهمیدم که این جنایت را با هیچ معیاری نمیتوان توجیه نمود!
این چه خدائی است که به پیامبرش دستور میدهد تا تمام مردان قبیلهای گردن زده شوند و تمام دختران و زنان انان با نام ملک یمین(کنیز) و به عنوان جزئی از دارائی مسلمانان در اختیار آنان قرار گیرد تا از آنان بهرهی جنسی و جسمی ببرند!
این چه پیامبری است که تعدادی از همین زنان و کودکان این قبیله را به اهل نجد میفروشد تا در قبال آن اسلحه بخرد؟
این چه خدائی است که ملاکش برای کشتن و یا به بردگی گرفتن پسران این قبیله رویش موی پشت آلت تناسلی(زهار) آنان بود، (یعنی محمد دستور داد تا اگر در بلوغ پسری شک کردند موی پشت آلت تناسلیاش را چک کنند) در صورت رویش چنین موئی، او را گردند بزنند.
این جنایت به قدری دردناک است که هر انسانی که شرف انسانیت در او وجود دارد از شنیدن آن آزرده خاطر میگردد؛ برای من اگر محمد هزاران کار نیک را نیز انجام داده بود(که نداده است) همین جنایت کافی بود تا او را در ردیف جنگیزخان مغول بلکه بدتر قرار دهم، بدتر از این جهت که چنگیز اگر به جائی حمله میکرد هرگز کار خویش را به خدا نمیچسبانید؛ این جنایت و البته سایر جنایات اسلامی از این دست لکهی ننگی است بر پیشانی محمد این غبدالله جنایتکار که هرگز پاک نخواهد شد.
وَأَنزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًا (احزاب/26) الله گروهی از اهل كتاب( را كه از آنها (عربهای غیر مسلمان) حمايت كردند از قلعههای محكمشان پائين كشيد، و در دلهایشان دلهره افکند، گروهی را به میکشتید و گروهي را اسير میكرديد.
هنگامیکه داستان این آیه را خواندم فهمیدم که این جنایت را با هیچ معیاری نمیتوان توجیه نمود!
این چه خدائی است که به پیامبرش دستور میدهد تا تمام مردان قبیلهای گردن زده شوند و تمام دختران و زنان انان با نام ملک یمین(کنیز) و به عنوان جزئی از دارائی مسلمانان در اختیار آنان قرار گیرد تا از آنان بهرهی جنسی و جسمی ببرند!
این چه پیامبری است که تعدادی از همین زنان و کودکان این قبیله را به اهل نجد میفروشد تا در قبال آن اسلحه بخرد؟
این چه خدائی است که ملاکش برای کشتن و یا به بردگی گرفتن پسران این قبیله رویش موی پشت آلت تناسلی(زهار) آنان بود، (یعنی محمد دستور داد تا اگر در بلوغ پسری شک کردند موی پشت آلت تناسلیاش را چک کنند) در صورت رویش چنین موئی، او را گردند بزنند.
این جنایت به قدری دردناک است که هر انسانی که شرف انسانیت در او وجود دارد از شنیدن آن آزرده خاطر میگردد؛ برای من اگر محمد هزاران کار نیک را نیز انجام داده بود(که نداده است) همین جنایت کافی بود تا او را در ردیف جنگیزخان مغول بلکه بدتر قرار دهم، بدتر از این جهت که چنگیز اگر به جائی حمله میکرد هرگز کار خویش را به خدا نمیچسبانید؛ این جنایت و البته سایر جنایات اسلامی از این دست لکهی ننگی است بر پیشانی محمد این غبدالله جنایتکار که هرگز پاک نخواهد شد.
No comments:
Post a Comment