جنایت اعراب مسلمان در حق پدران ما و جاری کردن رودخانه‌ای از خون آنان

تجاوز اعراب مسلمان به ایران یکی از تراژدی‌های تاریخ ماست، طنز تاریخ است که ملتی برای قاتلان نیاکانش سر و دست بشکند و نوادگان سر دسته‌ی تحقیر کنندگانش را سید و سالار خویش بنامد و همواره بر او و خاندانش درود بفرستد.

هم‌میهن خوب من، آیا می‌دانید که اعراب مسلمان بر سر پدران ما، مادران ما و نیاکان ما چه بلائی را آوردند؟

از داستان جنگ خالد ابن ولید خبر دارید؟

آیا می‌دانید هنگامیکه او با مقاومت جانانه از سوی ایرانیان مواجه گردید به خدایش، الله، سوگند خورد که جوئی بزرگ را از خون به راه اندازد و برای اینکه سوگند خالد مورد قبول الله قرار گیرد اعراب مسلمان مسیر رودی را تغییر دادند تا خون اسیران با آب آمیخته شده و روان گردد؟

آیا می‌دانید نوادگان همین اعرابی که علی ابن ابی طالب هم یکی از راهنمایان و فرماندهانشان در جنگ بود با افتخار می‌گویند:

مسلمانان با همان آبی که با خون ایرانیان آمیخته شده بود آسیابی را به حرکت در آوردند و آردی که از این کار به دست آمد خوراک سه شبانه‌روز لشکریان الله را تأمین نمود؟


شاید به نظر افسانه بیاید، ولی بدانید که اعراب در چند کتب مرجع خویش که از معروفترین منابع آنان است از این مسئله با افتخار یاد می‌نمایند، قطع به یقین دو کتاب "البدایه و النهایه"(1) و "الکامل فی التاریخ"(2) از معروفترین منابع تاریخی اعراب هستند؛ من در اینجا متن عربی این نوشته را بدون دخل و تصرف آوردم تا شاید تازی‌پرستان ایرانی اندکی به خود آیند و بدانند که تازیان الله‌پرست چه بلائی بر سر میهنش آوردند

در بارهء حقیقت اسلام

در بارهء حقیقت اسلام ما دائماً خود را گول می زنیم و یا بطور تاریخی خود را فریب داده ایم و یا فریبمان داده اند و در هر صورت این قصه همچنان ادامه دارد و تلفات می گیرد.

همین مقولهء رحمانیت و رآفت اسلامی از اساس دروغی بیش نیست. رحمانیت و رأفت اسلامی غلافی است که شمشیر خونریز اسلام را در انظار می پوشاند. رحمانیت موضوعی است متعلق به گفتمان قدرت. رحم و رحم آوردن و رحم کردن و ترحم را ما با مهر و مهربانی و داد و دادگری و دوستی و عشق و انسانیت و آدمیت و همبستگی و دیگر فروزه ها و ارزش ها و نیکی های فرهنگ ایران اشتباه گرفته ایم. شاید هم به جهت آدم کردن و رام نمودن وحوش تازی و در امان ماندن از خشم الله و کینه توزی ِ آخوندها و مجاهدان و جهادگران اسلام چنین تفسیرها و تعبیرهایی از رحمان و رحیم اسلامی و قرآنی جعل کرده ایم و برساخته ایم. ( شبیه کاری که با علی و شمشیر خونریزش کرده ایم و ازاو تصویر پهلوان و جوانمرد در ذهن خود ساخته ایم، بدون آنکه بدانیم که پهلوانی و جوانمردی چیست و کدام است و در فرهنگ ایران به چه صفات و ارزش هایی اطلاق می شده است. خوشبختانه تجربهء سه دهه حکومت شرارت اسلامی بر ایران و بر نسلهایی چند، بر ما ثابت نمود که ذات و گوهر هرآنچه به اسلام مربوط است و در حیطه اسلام قرار دارد، ستیزنده و خشن و خونریز و متجاوز و غیر قابل تغییر است. ایرانی چهارده قرن آرزو و طلب رأفت و رحمانیت اسلام داشته ولی در نهایت به کهریزک رسیده است. ایرانی همیشهء تاریخ گرفتار تازیانه و شکنجه و تجاوز و ترور آزادیخواهان از سوی اسلامپرستان بوده است. من هم امروز آرزو می کنم که ای کاش علی که حمال خرزوری بود، بجای در خیبر، خم شراب بدوش می کشید! اما این خیال خامی بیش نیست. علی را با ذولفقارش و سرهایی که از بدن جدا می کند می توان شناخت. با اینکه خلخال پای زن یهودی را هم به گردنش بستیم اما علی آدم نشد. علی نماد قتل و کشتار و جنایت و نسل کشی بوده، هست و خواهد بود.)
به هر روی رحمان و رحیم صفت فردی است که از موضع قدرت با مخاطبش که اسیر و بنده و عبد و ذلیلی بیش نیست روبرو می شود و همیشه طلبکار است. منتها با توبه که درش به روی همگان باز است، قصور و گناهان وی را می بخشد به شرطی که از فرامین ارباب و فرمانروا سرپیچی نورزد.

رحمانیت اسلام را بیشتر از هرکجا در زبان و ادبیات قرآن می توان یافت. بالغ بر یکصد و شصت مرتبه از کلمهء قتل و کشتن و بیش از یکصد و سی بار از لغت موت و مرگ سخن رفته است. حتا آیاتی از قرآن که اسلامزده ها معتقدند که به لحاظ سخنوری و فصاحت و بلاغت تنه به تنه شعر می زند، اشعاری است که با قتلوا- قتلوا و ولاالضالین- ولاالضالین و لعنت- لعنت قافیه هایش ردیف شده است.

امروز بر کسی پوشیده نیست و همگان به خوبی آگاهیم که اگر محمد عرب و جانشینان وی جهت دعوت(!) به اسلام و گسترش آن شمشیر نمی کشیدند و به اسلحه و سرکوب و تهاجم و تجاوز متوسل نمی شدند، اساساً دین و مذهبی به نام اسلام در همان مکه دفن می شد و خبری هم به امروز ما نمی رسید. حداکثر اینکه شصت هفتاد نفر اراذل و اوباشی که به همراه محمد از مکه گریخته بودند و در خوش خیالانه ترین باور، مجموع آدم هایی بودند که جذب پیام و بشارت اسلام شده، برای مدت زمانی کوتاه فرقه ای تشکیل می دادند و سپس در دالان های تاریک تاریخ پراکنده و نیست و نابود می شدند.

آن سخنان و آیات و اوهام محمد در مکه که طی سیزده سال با سماجت تکرار شد، به قول معاصران وی تماماً علوم اولین و افسانهء پیشینیان بود و حرف تازه ای نداشت و یا به بیان فتحعلی آخوندزاده « تکرار اباطیل تورات و انجیل» بود. تکرار قصه های احمقانه و مبتذل قوم لوط و هاروت و ماروت و ابراهیم و از این قبیل اراجیف بود. بیش از هزار آیه دربارهء شرح حشر و قیامت و روز جزا، حجم و ابعاد هول انگیز یاوه گویی و مهمل بافی به منظور تحمیق انسان را نشان می دهد. محمد در مکه که بود، مدام یاوه می بافت و آیه می تنید و جهلیات جعل می کرد. در مدینه هم یا مشغول جنگ بود و یا مشغول جماع. بسیار آیاتی که در مدینه نازل شد، در حقیقت نه« وحی منزل» بلکه« وحی انزال» بود.

وضع محمد در آن دوران شبیه به شخص کری بود که جک و لطیفه ای را که در جمعی گفته شده بود و همه خندیده بودند، تکرار می کرد و انتظار داشت که حضار دوباره بخندند. و چون نمی خندیدند مگر به ریش وی، آنوقت رحمانیت و رأفت اسلامی بر او غلبه می یافت و زنجیرهای علی را باز می کرد و رهایش می کرد تا با یک ضربت ذوالفقار سر« نصربن حارث» سخنور و دانای عرب را بر زمین بیاندازد.



محمد بت های کعبه را نابود کرد و خود به جای آنها نشست. تا ابد باید بر او و خاندانش درود فرستاد و از گور و استخوانهای اینان طلب شفاعت نمود. محمد دشمن خدا و دشمن تخمهء خدا در وجود انسان بود. چون تنها از طریق کشتن خدا در وجود انسان می توانست مرجعیتی بیرون از انسان بسازد تا فاعلیت و عاملیت آدمی بر سرنوشت خویش را نقض و از وی خلع خرد کرده و برده و بنده و عبد و عبیدی برای مقاصد خود کارسازی کند. مرجعی به نام الله ساخت که حتا پااندازی و قوادی و دلالی محبت برای محمد را پیشه خود کرده بود.

حقیقت این است که تا انسان خدا را در وجود خویش نشناسد و خرد خودش را مرجع افعال و اندیشه هایش نداند، هیچ راهی به آزادی پیدا نخواهد کرد و همواره هستی و زندگی و منزلت انسانی اش ملعبه و مضحکه و بازیچهء دست شیادان و شارلاتان ها و پیامبران و امامان و آیت الله ها و واسطه ها و دلال های ریز و درشت سنتی و مدرن خواهد بود و در حقیقت بت پرست است.

اسلام یعنی تحمیق انسان با تیغ و تازیانه یا بدانگونه که دکتر آرامش دوستدار فیلسوف معاصر صورتبندی می کند: تحمیق مردم با« قهر درونی و قهر بیرونی».

اگر تیغ ارعاب و ارهاب و تکفیر از دست آیت الله ها و جهادگران و متولیان اسلام گرفته شود، اسلام به مانند شکمبهء خوکی که پرباد و بزرگ گشته و هیبت مخوفی یافته با تلنگری و اشاره نوک سوزنی خواهد ترکید.

بیش از سه دهه حاکمیت رسمی ِ اسلام به ما کمک کرد تا عمیقاً دریابیم که اسلام در مقام نظر چیزی به جز فساد خرد و تباهی اندیشه و آزار روانی و خرافه و جهالت و فریب و اغوا و در نهایت توجیه و نهادینه و مقدس ساختن اصل تبعیض و نابرابری در بین انسان ها و در جامعه نبوده و نیست. و در جایگاه عمل نیز به غیر تازیانه و قصاص و سنگسار و بریدن دست و پای انسان و دزدی و غارت و شرارت پاسداران و مجاهدان و جهادگران و دکان پرسود آیت الله ها و علما و حافظان بیضهء اسلام و در یک کلام به جز تجلی پلیدی های مضمر و ذاتی و درونی شریعت محمدی که در مجموعهء حدود و احکام الهی دسته بندی شده، نبوده و نیست.

امروز معدوی آخوند و فقیه و طلبه و اسلام فروش و اسلامباره که در حکومت اسلامی از آغاز هجوم اهریمن به ایرانشهر و از یوم الکفتار بهمن 57 به این سو، قاضی شرع و کمیته چی و پاسدار و بسیجی و بازجو و اطلاعاتی و شکنجه گر و تیرخلاص زن و تروریست بوده اند و طی این سال ها در دانشگاه های درپیتی ِ اسلامی برای خود عنوان دکتر و کارشناس و اسلام شناس کارسازی کرده اند و یا برای مدرک حوزه ای خود معادل دانشگاهی جعل کرده اند، با حفظ و تکرار طوطی وار آرا و ایده های اندیشه وران و فیلسوفان غرب و با بکاربستن زبان و شیوه های پژوهشی آنان دکاندار حجره ای جدید به نام « اسلام رحمانی» شده اند.

مرگ حکومت اسلام در سالروز تولدش

بیست و دوم بهمن ماه امسال در سرنوشت ملت ایران از این لحاظ بسیار اهمیت دارد که پس از یک خواب و اغمای طولانی در زمستان اسلام، گویی آرزوها و رویاها و شور و شیدایی هایی که در سال 57 با نوید آزادی در درون مردم انگیخته شده بود ولی بلافاصله با هجوم کابوس های هول و هراس سرکوب گشته بود، دوباره سربرمی کشد، دوباره زنده و پیدا و آشکار می شود. گویا در این روز ایرانی دوباره زیبا می شود: چشم ها را می گشاید، خاکستر خواب را از چهره می شوید، کفش های سفر را می پوشد، خوابگاهش را ترک می کند و روزی نو و امیدبخش را برای یافتن گمشده اش، برای جستجوی رویاهایی که از وی دزدیده اند آغاز می کند.

نخستین خاطره ای که نزد مردم بیدارشده و برخاسته از خواب جلوه گر می شود، تصویرها و یادهای پیش از به خواب رفتن است. سه دهه پیش از این، دیوعربده، دیواسلام، با اغوا و با وعدهء آزادی و برابری و برادری و قسط و عدل، ملتی را به خوابی فروبرد که به جز کابوسی پر از هیولاهای خونریز و آدمخوار نبود، پر از دیوهای دهان دریده و تیغ و تازیانه به دست که با تکیه بر تفنگ موعظهء اخلاقی می کردند.

32 سال پیش از این در چنین روزی ظاهراً قرار بود بر بستر ساده دلی های یک ملت، روز آزادی و روز شکست استبداد باشد، ولی تبدیل شد به یوم الله، یعنی تبدیل شد به یوم الکفتار، تبدیل شد به روزی که اهریمن بر ایرانشهر چیره گشت و سایه سیاهش را به مدت 32 سال بر هرچه زندگی و زیبایی و رنگارنگی و شادی است فروافکند و در این مدت مدید جز مرگ و مرده و جنگ و شهید و جسد و جنازه و اعدام و قصاص و سنگسار و خونریزی و عزا و عزاداری هیچ سوغات و رهآوردی نداشت. تمامی فضاهای عمومی زندگی ما منحصر و محدود شد به گورستان و زندان. به مسجد و حسینیه و مهدیه و آرامگاه و امامزاده و گور و قبر و مقبره از یکسو و بازداشگاه و انفرادی و شکنجه گاه و اوین و گوهردشت و کهریزک از سوی دیگر. در حقیقت شعار« کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» واقعیت پیدا کرد و به منصه ظهور رسید.

*



نفرت آخوندها و اسلام باره ها از سکولاریسم و دموکراسی و آزادی، صرف نظر از ریشه ها و بنیادهای اعتقادی و اسلامی و الهی و قرآنی ِ آزادی ستیزی و بنده پروری و بی حقوقی ِ انسان، اما در حقیقت از یک حساب و کتاب کاسبکارانه و عینی و ملموس نشان دارد. در یک جامعه سکولار و دموکرات و آزاد، کسی امثال خاتمی و موسوی و مهاجرانی و سایر اصلاح طلبان را آدم هم حساب نخواهد کرد. پس از سقوط رژیم اسلامی کسی برای عربده های اسلام- اسلام تره هم خرد نخواهد کرد. زوزه های اسلامخواهان نه تنها در ایران بلکه در کل آنچه به جهان اسلام معروف گشته به خاموشی خواهد گرایید.



ناگفته پیداست که با جابجایی جناح های رژیم اسلامی در قدرت هیچ چیز تغییر نخواهد کرد. اسلام از مرگ تغذیه می کند و چندی بعد دوباره چوبه های دار برپا خواهد شد. دوباره سی سال باید خون دل بخوریم تا به این نقطه سرنوشت ساز برسیم.

مبارزه با جمهوری اسلامی به هیچ وجه از مبارزه و محاربه با بربریت و توحش اسلام جدا نیست. فاشیسم و نازیسم و آپارتاید و ایدئولوژی هایی از این دست از جهان برافتاده اند و اسلام آخرین ایدئولوژی و آیین بربریت و پلیدی و تباهی است که گلوی انسان را در چنگال خونریز خود گرفته است. غافل نباشیم که اسلام وجودی است مانند ضدماده در فیزیک. هرآنچه توسط بشر تأسیس شود، اسلام تعطیل می کند. هر نهاد بشری بوسیلهء اسلام تبدیل به قوطی های خالی و تهی از محتوایی می گردد که بازیچهء کودکان است. کودکان از اصوات پوکانهء قوطی های فلزی به هنگام تکان و حرکت لذت می برند. نظیر همان سرخوشی و لذتی که سیاسی کارهای زبون و ذلیل و خودباخته و خردباخته ای مانند احمد سلامتیان و فرخ نگهدار و امثالهم در تلویزیون بی بی سی به هنگام تحلیل رفتارهای پایوران حکومت اسلام با ابزارهای سیاسی(!) دچار آنند. در حالی که رژیم اسلامی از روز نخست چیرگی اش بر ایران، با اولین گامی که گذاشت ابتدا نهاد سیاست را تعطیل کرد. به همانگونه که نهادهای دادگستری و قانون، آموزش و دانشگاه، پلیس و تأمین اجتماعی وغیرو را از محتوا تهی و تعطیل کرد. اسلام مکتب نابودی و ویرانی و تباهی است و برای ساختن نیامده. آمده است تا هرآنچه بشر ساخته، غارت و تخریب و نابود کند.

*

اگر جنبش آزادیخواهی ملت ایران نتواند جمهوری اسلامی را در تمامت اسلامیش به زیر بکشد و سرنگون و مضمحل و منحل کند و نتواند دهان اهریمن را ببند و عربدهء اسلام- اسلام و زوزهء آیت الله ها و کفتارهای اسلامفروش را در پهندشت ایرانشهر یک بار برای همیشه خاموش سازد، نه تنها هیچ دستاوردی نداشته است، که در حقیقت و به سختی از آزادی ستیزان مسلمان و مجاهدین اسلام و دشمنان ایران و ایرانی و فرهنگ ایرانشهری شکست خورده است. اگر ذره ای از خواست ایرانی خود مبنی بر سرنگونی حکومت اسلام کوتاه بیاییم، خون صدها ندا و نداها را آیت الله ها و پدرخوانده های مافیای روحانیت و کارگزاران اصلاح طلب و ملی- مذهبی ِ باند رفسنجانی به مثابه شراب پیروزی انقلاب شکوه مندشان در اعیاد اسلامی و به سلامتی امام زمان خواهند نوشید.

توصیه های به ظاهر دلسوزانه ای که مردم را به کنترل احساسات خود فرامی خواند و از شعارهای ساختارشکنانه پرهیز می دهد، فقط و فقط از جانب اصلاح طلبان و ملی- مذهبی ها و اسلامزدگانی عنوان می شود که هم نگران منافع خود در جمهوری اسلامی اند و هم اسیر ایمان و باورهای خرافی که آنان را در برابر نظام سفاک اسلامی فلج ساخته است. از طرفی اکنون که حکومت اسلام را در شرف فروپاشی می بینند، دچار دغدغه های نوستالوژیک نیز گشته اند و بیش از همه خود ایشان به کنترل احساسات نیاز دارند.



ویژه ایرانپرستان و سیمرغیان و فرزندان کوروش به هوش باشند که در آستانه یوم الکفتار 22 بهمن فریب مکر الهی و خدعهء اسلامبارگان را نخورند و به کمتر از نابودی حکومت اسلام نیاندیشند. مطمئن باشید که ایران پیروز است. ما رویاهایمان را باز پس می گیریم. آزادی خود را پس می گیریم. ایرانیتمان را پس می گیریم. 22 بهمن را بر سر نظام سنگسار اسلامی خراب خواهیم کرد. ما پیروزیم.

مافیای مدینه اسـلام-شنـاسی در یک نشست!؟سیامک مهر

قرن ها پس ار هجوم وحوش مسلمان و لاشخورهای مدینه به ایران، مافیای مدینه به شکل سازمان روحانیتِ شیعه دگردیسی یافت.این تشکیلات مافیایی پس از سده-ها که بصورت جنینی و انگلی به آشامیدن خون جامعه-ی ایران مشغول بود، ناگهان در سال 57 با یورشی بی محابا ظهور کرد و بر تمامی منابع و ثروت های ملی ایران تسلط یافت. اموال و املاک و حتا خانه-ی شخصی افراد را مصادره کرد و یکصدهزارنفر را اعدام کرد و به قتل رساند و بالغ بر پنج میلیون تن را آواره ساخت.
( آموزش اسلام در یک جلسه!)

در صفحات تاریخ اسلام بطور خلاصه خوانده-ایم که مردم ساکن مکه، پس از آنکه از مزاحمت-ها و خرابکاری-ها و نفاق افکنی-های اراذل و اوباشی که به گرد «محمدابن عبدالله» جمع شده بودند به ستوه آمده و تحمل تجاوزها و اخلال-گری-های آنان در زندگی روزمره و آرامش شهر بر مردم گران آمده بود، مصمم شدند که با دارودسته-ی محمد به مقابله برخیزند. تعقیب عمال و آدم های محمد با فراز و نشیب ها و هزینه ها و سختی هایی همراه بود، اما سرانجام مردم مکه موفق شدند آنها را از شهر خود برانند و آرامش را به زندگی خود بازگردانند.

شصت، هفتاد نفری که به سرکردگی محمد در بیابان ها آواره شده بودند، پس از یک دوره-ی گرسنگی و سختی و سرگردانی در صحراهای خشک، عاقبت به شهر مدینه که فاصله-ی کوتاهی از مکه داشت رفته و در آن شهر ساکن می شوند.

بخش اصلی و هیجان انگیز تاریخ اسلام از همین زمان شروع می شود که نطفه-های سازمانی مافیایی و گانگستری مرکب از اوباش گریخته از مکه، بعلاوه-ی شمشیرکش-ها و گردنه بگیرها و قطاع الطریق-های مدینه که به دو قبیله-ی اوس و خزرج وابسته بودند شکل یافته و ظهور می یابد. تشکیلاتی مافیایی که بعدها در«سازمان روحانیت شیعه» در ایران، به کمال انسجام ساختاری و کارآمدی و گستردگی و سودآوری فرارویید.



در این زمان شورای مرکزی مافیای مدینه تشکیل می شود که شامل محمد"" در مقام "پدرخوانده" و ده تن از لاشخورهای مکه و مدینه موسوم به عشرهء مبشره از قرار «ابوبکر ـ عمر ـ عثمان ـ علی ـ طلحة بن عبیدالله ـ زبیر بن عوام ـ عبدالرحمن بن عوف ـ سعد بن ابی وقاص ـ سعید بن زید و ابوعبیدة بن جراح» است.

از این گروه دوتن به پدرخوانده نزدیک ترین بودند. "عمر و علی".

عمر مردی زیرک و باهوش و در عین حال قسی القلب و دگم و راست کیش بود. از جنم آدم-هایی که در قضاوتشان، برای کمترین گناه، اشد مجازات را در نظر می گیرند. بطوریکه فرزند خود را به جرم نوشیدن شراب تا کمی بیشتر از سرحد مرگ تازیانه می زند.(لازم به توضیح است که مفهوم گناه در مشرب مافیای مدینه به معنی مخالفت و سرپیچی از احکام پدرخوانده و یا همان پیامبر می باشد.) بعد از مرگ محمد و در دوره-ای که عمر به مقام پدرخواندگی دست یافت، حوزه-ی فعالیت و سیطره-ی مافیای مدینه با درایت و سیاست وی به اقصی نقاط عالم گسترش یافت.

اما؛


«علی» ابن ابی طالب ملقب به «قتال العرب»، گدازاده-ای بی سواد و لُمپن بود که به دلیل خوی وحشی-گری و متجاوزش، هرکجا که محمد به کثیف ترین و رذیلانه ترین اعمال نیاز داشت، حاضر به یراق بود. قتل و ترور و سربریدن و مثله و پاره پاره کردن انسان-ها و بوی خون «علی» را نشئه می ساخت. جالب اینجاست که سیرت علی بر خلاف معمول در اکثر افراد، اما در صورتش به کمال متجلی بود. قد کوتاه با پاهایی از بالاتنه کوتاهتر، بازوهای پیچ پیچ و قوی، شکم برآمده، دندان های پیش آمده، چشم های ورقلمبیده.
«علی» علی الظاهر بسیار شبیه شرک بود. با این تفاوت که شرک هیولای نازنینی است.

این دو تن پس از مرگ پدرخوانده-ی «مافیای مدینه»، سرنوشت تاریخی آنچه را که بعدها به «دین اسلام» شهرت یافت و به شعبه ها و سازمان های تبهکاری ریز و درشت تقسیم شد، تا حدود زیادی دگرگون ساختند. البته شرح آنچه سپس-تر بر این دگرگونی مترتب گردید موضوع این نوشتار کوتاه نیست. اما لازم است بدانیم که؛

مافیای روحانیت شیعه که امروز بر ایران حاکم است، پیشینه و ریشه-ی سازمان و تشکیلات خود را به "علی" منسوب می داند و بعد از محمد او را پدرخوانده می شمارد.

کلاً "مافیای مدینه" نظیر نمونه-های مشایه آن در دوران معاصر ما از جمله "مافیای سیسیل" در ایتالیا و یا دارودسته-ی ال کاپون در شیکاگوی نیمه-ی اول قرن بیستم، حول دو محور و خواست و مطالبه-ی اساسی اما با حاشیه های بسیار شکل گرفت: «پول و زن».
"مافیای مدینه" برای نخستین بار با حمله به کاروانی تجاری در نقطه-ای بنام «بدر» که کاروانیان برای استفاده از چاه-های آب آن منطقه توقف کرده بودند و قتل عام بازرگانان و محافظان کاروان، مزه و طعم پول و طلای فراوان را چشیدند. قریب نهصد تن را به قتل رساندند و زن-ها و بچه های همراه کاروان را به کنیزی و بردگی بردند. در این نوع يورش به کاروان-ها و قبایل، گاهی پدرخوانده-ی مافیای مدینه بلافاصله و همان روز، به زنی که شوهر و برادران و بستگانش را به قتل رسانده و به کنیزی گرفته بود تجاوز می کرد.
در مرامنامه-ی "مافیای مدینه" که سال ها بعد به سرپرستی یکی از آدم-های محمد بنام «عثمان» گردآوری و تألیف شد و به "قرآن" موسوم گشت به صراحت از اهداف و مقاصد لاشخور-های مدینه سخن رفته است. به عنوان مثال؛ پدرخوانده-ی مافیای مدینه زمانی که آدم-هایش از دزدی باز می گردند به آنان می گوید:"آنچه به غنيمت برده‏-ايد حلال و پاكيزه بخوريد." یعنی کیفشو ببرید و هیچ هم وجدانتان معذب نباشد! هرچند صاحبان اموال را «فراز گردنشان را زده باشید و همه-ی سرانگشتانشان را قلم کرده باشید.» (انفال 12 و 69)

همچنین در مرامنامه-ی مافیای مدینه آمده است که پدرخوانده مجاز است همسرانی که مهرشان را داده و کنیزانی که از غنیمت جنگی به دست آورده و دختران عمو-هایش و دختران عمه-هایش و دختران دایی و خاله-اش و زنانی که خود را به او بخشیده-اند... و کلاً تمام زن-های روی زمین را بگاید! (احزاب 50)



پیش از این تاریخ، دزدها و راهزنان و حرامی-های سرزمین حجاز و نجد و اطراف آن بصورت گروه-های کوچک و پراکنده و مستقل به کاروان هایی که غالباً کالاهایی را به مقصد شامات و روم حمل می کردند دستبرد می زدند و یا به قبیله-ها و طایفه-هایی با جمعیت کم که قدرت دفاع از خود نداشتند هجوم آورده و به قتل و غارت و برده-گیری می پرداختند. اما «محمد» در مدینه اغلب این دارودسته-های غارتگر را گردهم آورد و متحد و مجاب ساخت که تحت گروهی واحد و قوی، هم موفقیت بیشتری در دزدی ها و حملات خود به کاروان های تجاری و طوایف خواهند داشت و هم با هجوم به شهرها و سرزمین های آباد و ثروتمند دور و نزدیک درآمد و سهم بیشتری از غنایم نصیب آنان می شود.

در حقیقت «محمد» با تبیین «ایدئولوژی دزدی» که به «دین اسلام» شهرت یافت و تدوین «مرامنامه مافیای مدینه» که «قرآن» خوانده می شد، به غارت و چپاول رسمیت بخشید و چنان قداستی برای دزدی و قتل و غارت و برده-داری تراشید که اگر راهزنی و جنایت و چپاول تا آن زمان فرضاً نزد برخی افراد نکوهیده بود و وجدان بعض راهزنان را گهگاه دچار عذاب می نمود، از آن پس دزدی و جنایت به عنوان کاری نیکو که بعد از مرگ نیز پاداشی برای آن در نظر گرفته شده عمومیت یافت و رفته رفته اکثریت مردم ساکن شبه جزیره در این شغل شریف به «محمد» پیوستند.

از طرفی حضور اعضای وحشی مافیای مدینه که مسلمان خوانده می شدند، در میان هر قبیله و شهر و آبادی، آنچنان رعب و وحشت و اضطرابی در دل ساکنین می افکند که جملگی به خواسته-ی آنان تن می دادند. مخالفت و مقاومت در برابر دزدان و جنایتکاران مدینه تقریباً غیرممکن بود.
دزدان مدینه زمانی که موفق شدند مکه را تصرف کنند و رؤسای گردن کلفت قبایل همچون ابوسفیان را با خویش همراه و هم پیمان نمایند، به چنان قدرت مخوفی دست یافتند که تقریباً هیچ نیروی معارضی در سرزمین عربستان قادر به مقابله با آنان نبود. در این زمان آدم-ها و شمشیرکش-های محمد به همه سو گسیل بودند و از هر قبیله و عشیره-ای طلب باج می کردند و چناچه با مخالفت روبرو می شدند همه را قتل عام می کردند و زنان و کودکانشان را برده می ساختند و اموالشان را غارت می کردند. طبق مرامنامه-ی مافیای مدینه یک پنجم از برده-ها و اموال و غنایم سهم پدرخوانده می شد.

مافیای مدینه فریضه-ای بنام «جهاد» برای اعضاء خود در نظر گرفت که طبق آن حداقل سالی یکبار موظف بودند به مردمان دیگر سرزمین ها حمله برند و آنان را غارت کنند. به این طریق هرگاه اموال و ثروت-های مسروقه مصرف و تمام می شد، در فرصتی دیگر و با حمله و جهاد، برای سال پیش رو تأمین آذوقه و پول و برده و زن می کردند. این مرام و طریقه و شریعت، همان روشی است که بعدها به "اقتصاد اسلامی" و یا "اقتصاد توحیدی" معروف گشت.
(در ایران معاصر، اجرای اقتصاد توحیدی و نقش و وظیفه-ی مجاهدان و جهادگران در صدر اسلام را «بازاریان سنتی» به عهده گرفته اند. یک پنجم از انفال و غنایمی را که جهادگران اسلام پس از قتل عام و غارت غیر مسلمانان به پدرخوانده-های مافیای مدینه پرداخت می کردند، امروز بازاریان با غارت عامه-ی مردم ایران به صورت خُمس به مراجع تقلید و آیات عظام و سایر پدرخوانده-های مافیای روحانیت شیعه می پردازند. «بازاریان سنتی» که مؤمنین و متدیننین و شرکای واقعی "مافیای اسلام" را شامل می شوند، دست در دست روحانیت، فریضه-ی جهاد با کافران و مُشرکان یعنی سنت غارت مقدس در اسلام را به شکل بسیار زیرکانه-ای با انحصار و احتکار نان و خوراک و مواد و نیازهای مصرفی جامعه بجا می آورند. مافیای روحانیت شیعه نیز هرزمان که بازاریان با مشکلی مواجه شوند مانند جریان تنباکو به حمایت از منافع ایشان بر می خیزد. به غیر از بازاریان هیچ گروه و قشر و طبقه-ای در ایران امروز بطور مستقیم خُمس و زکات و سهم امام به آخوند نمی دهد.)
همانگونه که کم و بیش به نوع فعالیت گروه-های مافیایی و گانگستری آشنایی داریم، می دانیم که این گروه-ها در هر منطقه-ای که فعالند با مراجعه به هتل ها و رستوران ها و فروشگاه ها و یا از افراد متمول طلب باج می کنند و چنانچه جواب رد بشنوند، گروهی را می فرستند تا این مکان-ها را به آتش بکشند و تخریب کنند. سپس آدم-هایی دیگر از همان گروه با این ادعا که ما امنیت شما را تضمین خواهیم نمود باج خواهی می کنند.

نسبت گانگستریسم و تشکیلات مافیایی و یا تبه-کاری سازمان یافته به دعوت و بشارت «محمد»، بیشتر از هرکجا در مفهوم « کافر ذَمی» نمود و واقعیت می یابد. در منابع و مهملات اسلامی و در ذیل تعریف «کافر ذَمی» آمده است: "کافر ذمی، غیرمسلمانی است که جان و مالش در پناه اسلام است".

جالب اینجاست که هیچ زمان هم به این سؤال پاسخ داده نشد که؛ مگر جان و مال غیر مسلمانان از جانب چه نیرویی به غیر از مجاهدان اسلام مورد تعرض واقع می شده که اسلام با از خودگذشتگی به نجات ایشان مأمور گشته است؟! نه تنها جان و مال غیرمسلمان که حتا جان و مال خود مسلمانان نیز همواره از جانب اسلام و مجاهدان اسلام مورد تجاوز و تعرض و تهدید بوده است. پیدایش و ابداع و اختراع اصل تقیه نزد شیعیان، تمهید و تهیه-ای به جهت حفظ خود از تجاوز دیگر فرقه-های اسلامی بوده است و هرگز هیچ نیرو و قدرت و گروهی به غیر از اسلام و مسلمانان و به دلیل تفاوت-های ایمانی و عقیدتی و اندیشه-ای و وجدانی کسی را مورد تعرض قرار نمی داده است.

"کافر ذَمی"، باید پول و جزیه می داد تا جان و مالش را مجاهدان اسلام از تعرض خود مصون بدارند و در غیر این صورت باید مسلمان می شد و زکات می پرداخت. در هر حال باید باج می داد.

بيداری اسلامی ومسئله تروريسم

باید دید مردمانی مرگ اندیش و آخرت گرا و موهوم پرست که دچار فلج مغزی اند، مردمانی که دچار کوری-اند، کوری سفید، کوری-ای ناشی از نور خیره کننده و کورکننده "الله"، مردمانی خردباخته و تسلیم تبعا بی مسئولیت که قلاده بر گردن آویخته، افسارشان را بدست ملا و مفتی و آخوند و نوحه-خوان و آیت الله وانواع و اقسام شیادان الهی سپرده-اند تا آنان را به نیرو های غیبی و ماورایی و موهوم متصل کنند، تا چه اندازه شایسته زندگی و زیستنی انسانی-اند؟.

ازآغازقیام های مردمی علیه حکومت های استبدادی درخاورمیانه و شمال آفریقا که تاکنون به سقوط دیکتاتوری های تونس، مصر و لیبی منجرگردیده، مقامات رژیم حاکم برایران با اتخاذ سیاست فرار به جلو،از انقلاب اسلامی سال57 به منزله الگوی این جنبش ها یاد می کنند و تحولات گسترده در کشورهای عربی را ناشی از مقوله-ای بنام "بیداری اسلامی" بر می شمارند.

(اگرچه زمانی که امواج این قیام ها به ساحل کشور برادر "سوریه" می کوبد، حاکمان جمهوری اسلامی به یاوه-گویی می افتند واعتراضات مردم سوریه علیه رئیس جمهور موروثی و دایناسورهای حزب بعث را که هر روزه در شهرهای این کشور به خاک و خون کشیده می شود، به تحریک و دخالت دولت های اروپایی و آمریکا نسبت می دهند.)


به واقع اگر این رویدادها متاثر از تحولات جامعه ایران بوده باشد، بدون شک حرکت آزادیخواهانه و دموکراسی خواهی ملت ایران که در سال 88-[2009] خیابان های تهران را با فریاد "مرگ بر دیکتاتور" به صحنه اعجاب انگیزی از شجاعت و شهامت زنان و مردان و جوانان ایرانی در انظار جهانیان تبدیل کرد، بیشترین تاثیر و سهم و نقش را داشته است
سیامک مهر


وبلاگ نويس زندانی

اسلام که تنگ آید آخوند به جفنگ آید

پس از خزعبلاتی که سیدعلی خامنه ای دربارهء علوم انسانی به هم بافت و خود را مضحکهء عالم و آدم نمود، اینک آخوند حسینعلی منتظری در دیدار با دانشجويان عضو شوراى مركزى دفتر تحكيم وحدت می گوید:
« خداوند در سورهء‏ ‏فاطر پس از ذكر علومى مثل انسان شناسى، جانورشناسى، گياه شناسى،‏ ‏معدن شناسى و علوم ديگر مى‎فرمايد: (انما يخشى الله من عباده‏ ‏العلماء) يعنى خداوند در نظر عالمان داراى خشيت و بزرگى است. و‏ ‏مقصود از علما در اين آيه آقايان دانشگاهيان است؛ يعنى كسانى كه با‏ ‏اين علوم فوق ارتباط دارند.»*به راستی که زبان از بیان بی شرمی آخوند قاصر است. آیت الله های عنکبوتی جهت فروش متاع گندیدهء خود هر مزخرفی می گویند و هر یاوه و مهملی را بی هیچ شرمی بر زبان می آورند. اینان گمان برده اند که مانند قرون گذشته که در هر شهری از این دیار فقط تعداد انگشت شماری قادر به خواندن و نوشتن بودند و توده های بی سواد به مثابه گوش هایی مفت در برابر دهان بی چاک و بست ملاها هر سخن سست و بی پایه ای را باور می کردند، امروز روز نیز در بر همان پاشنه می چرخد و مردمان مانند اصحاب کهف از همه چیز و همه جا بی خبرند و در پای منبر ملا و مفتی هر پرت و پلایی که بشنوند چون بز اخفش سر تکان داده و تأیید می کنند.
واقعیت این است که هر زمان آخوند می گوید:"خداوند می فرماید" در حقیقت یک آیه نازل کرده است. چون آنچه او می گوید غالباً کمتر ربطی به گفته های الله در قرآن دارد، بلکه بنا به نیاز دکان آخوند و مصلحت علما است که خداوند باید دائماً بفرماید و آیه نازل کند. در واقع شغل پیامبری با محمد ختم نگردید، بلکه در هزاران هزار قلاده آخوند و ملا و مفتی تکثیر شد و اینک حجم مدفوعات آخوندها از تفسیر و تأویل و حدیث و روایت و کتاب های دعا و زیارت نامه ها و سایر ترهات، میلیون ها برابر حجم قرآن است.

یک بار دیگر این جمله را با هم مرور کنیم:
خداوند در سورهء‏ ‏فاطر پس از ذكر علومى مثل انسان شناسى، جانورشناسى، گياه شناسى،‏ ‏معدن شناسى و علوم ديگر مى‎فرمايد...
آخر کدام اصطلاح و لغت و واژه ای در این سوره می توان یافت که در زبان فارسی به معنای انسان شناسی و جانور شناسی و گیاه شناسی و معدن شناسی بوده باشد؟ خداوند کجا تک تک این عناوین و دانش ها را "ذکر" کرده است؟
این گفته های منتظری را نه می توان تفسیر و تآویل دانست و نه هم برداشت و قرائتی متفاوت از این سوره. بلکه به روشنی جفنگ و یاوه های یک فرد اسلامفروش و اسلامزده و خرفت و کودن و خردباخته است.
از دیگر سو مگر این سخنان با آنچه که دینکارانی مانند مصباح یزدی و جوادی آملی دربارهء علوم و دانش های نوین می گویند چه تفاوتی دارد؟ آنها نیز با مردود دانستن علوم غربی دربدر به دنبال فیزیک و شیمی اسلامی می گردند. همگی خلط مبحث می کنند. دین و عالم غیب و مباحث ماورائی و فراکائناتی را با ملموسات و محسوسات و تجربیات و مشاهدات عینی انسان به طوری درهم می آمیزند که جز تحمیق و سردرگمی و گیجی و عقب ماندگی برای مؤمنان و پیروان ناآگاه خود نتیجه ای نخواهد داشت.

جاسوسان اینترنت

کلیه سیستمهای وبلاگ ایرانی از قبیل پرشین بلاگ ، بلاگ اسکای ، بلاگفا ، میهن بلاگ، پارسی بلاگ و ... آی پی و ساعت اتصال نویسنده وبلاگ را ذخیره می کنند.این امر به نهادهای جاسوسی کشور این امکان را می دهد تا نویسندگان سیاسی شناسایی و برای آنها پرونده سازی شود از آنجا که روزانه هزاران نفر مطلب سیاسی و همچنین کامنت سیاسی پای مطالب می نویسند بازداشت همه آنان به سبب اثرات منفی بازداشت جمعی هزاران نفر برای نظام مقدور نیست ولی برای همه افراد پروند تشکیل داده میشود.


دقت کنید امید رضا میر صیافی وبلاگ نویس سیاسی تنها با انتقاد کوچک دستگیر و در زندان به قتل رسید سپس وبلاگ او توسط بلاگفا در اختیار حزب الله قرار گرفته است.
کلیه وبلاگهای ایرانی مجبورند اطلاعات کاربران خود را در اختیار نهادهای جاسوسی قرار داده و ملزم به هرگونه همکاری می باشند.

منتقدان سیاسی فقط از بلاگر و وردپرس استفاده کنند تا ضریب ایمنی برای آنان افزایش یابد.
از جمله برنامه های نفوذ دستگاه های اطلاعاتی جمهوری اسلامی شناسایی و دستگیری وبلاگ و فروم نویسان گمنام (شخصی که نام مستعار مشهور دارد ولی نام و هویت اصلی وی بر دیگران مخفی است)و شکنجه دادن آنان می باشد سپس ماموران اطلاعاتی رژیم با همکاری فرد شکنجه شده از آی دی فرد دستگیر شده استفاده می کنند و دیگر مخالفان را شناسایی کرده و بدرون سیستم نفوذ می کنند.

علاوه بر این به فعالان و مشاهیر سیاسی ایران هشدار می دهیم که مواظب وب مسترهای خود باشند.
هشدار را جدی بگیرید:

1.از وبلاگهای ایرانی نظیر میهن بلاگ و بلاگفا و ... استفاده نکنید.

2.با هیچ کس قرار ملاقات نگذارید حتی اگر ظاهرا یکی از بلاگ نویسان مشهور باشد

بر سر کوفتن و زنجیر خرافه را بر کمر زدن ما را در گذر تاریخ میخکوب نموده است

چیست این فرهنگ عاشورا و چه ارمغانی برای کشور و مردم ما آورده است، فرهنگ عاشورا یعنی نهضت توحش و بربریت، آیا سیلی بر سر و سینه‌ی خویش زدن برای کسی که 1300 سال پیش مرده است چیزی جز بربریت است؟ فرهنگ عاشورا یعنی زشت بودن سازش، آیا غیر از این است که در ذهن همه‌ی ما سازش را واژه‌ای زشت جلوه داده‌اند، آیا نهادینه شدن اینکه مخالف یعنی دشمن ریشه‌اش از همین خرافه نیست؟


می‌گویند حسین مظلومانه کشته شده، آیا می‌دانید زمانی که از خون دهها هزار ایرانی رود خون جاری کردند پدر همین حسین از جمله مشاوران عمر ابن خطاب در غارت کشور ما بود؟

آیا می‌دانید که شهربانو هدیه‌ای بود از سوی عمر به خاطر خوش خدمتی علی ابن ابی‌طالب به پسرش؟ چرا باید به کسی احترام بگذاریم که دختربانوی ایرانی را مورد تجاوز جنسی قرار داده است؟

عجب ملتی هستیم! من در اینجا قصد ترویج فرهنگ انتقام و برگزاری عزاداری برای هم‌میهنانی که مظلومانه کشته شدند و زنان و دخترانی که ناجوانمردانه بر طبق دستور همین اسلام توسط اعراب مورد تجاوز قرار گرفتند را ندارم، اما برای من غیر قابل پذیرش است که هم‌میهنانم اینگونه دشمن پرست باشند....!

امروز فیلمی را دیدم که در مراسم سوگواری به خاطر همین حسین، نوزادی قربانی توحش فرهنگ غلط ما ایرانیان گردید، فرهنگی که تک تک ما در پیدایش آن مسئولیم، چرا نباید هم‌میهنان بی‌خبر نگه داشته شده‌ی خویش را از ابعاد این خرافه آگاه سازیم؟ وظیفه‌ی کیست؟ هنگامی که می‌بینیم این‌چنین هم‌میهنان ما در خرافه و جهل اسیرند چرا باید ساکت بمانیم تا مضحکه‌ی جهانیان گردیم؟ بر سر کوفتن و زنجیر خرافه را بر کمر زدن ما را در گذر تاریخ میخکوب نموده است،....

درد است دشمن پرستی درد است..

خواندن نماز به خاطر ماه‌ گرفتگی یعنی نهادینه شدن خرافه در تار و پود جامعه.

اسلام دینی است که خرافات آشکاری را در آن مشاهده می‌نمائیم، از اعتقاد به اینکه جنها توانائی استراق سمع از بارگاه الله را دارند و اینکه شهاب سنگ برای دفاع از آسمان در برابر این استراق سمع پرتاب می‌شوند گرفته تا خرافاتی نظیر اعتقاد به اینکه اگر الله آسمان را رها سازد، آسمان بر زمین سقوط خواهد نمود و دهها خرافاتی مانند این.


یکی از خرافاتی که نشانه‌ای شیادی محمد در مصادره به مطلوب پدیده‌های طبیعی می‌باشد همین مورد ماه‌گرفتگی و خورشیدگرفتگی است، محمد از قول خدایش می‌گوید که هر دوی این پدیده‌ها نشانه‌ی وجود الله می‌باشند، البته بر او گناهی نیست و شاید در توهم خویش هم چنین تصوری را از این دو پدیده‌ی طبیعی داشته است؛ اما موضوع دردناک اینجاست که عده‌ای هم‌اکنون و با دانستن دلیل این امر به خوانده نماز آیات(1) مشغول هستند(2)، چرا این بلا هم چنان بر سر مردم سرزمینم وجود دارد؟ چرا و چرا؟

چرا هم‌میهنان ما تا این اندازه در جهل نگه داشته شده‌اند؟

چرا کسی جرأت بیدار کردن آنان را ندارد؟

چرا نقد دین تا این اندازه در جامعه سخت است؟

چرا اگر اسلام را زیر سؤال بردیم باید کشته شویم؟

چه کسی باید جانفشانی نماید؟

من نوعی که در ایران هستم و این مطلب را می‌نویسم ترسی ناخواسته پشت تک تک نوشته‌هایم وجود دارد، ولی از آن هم‌میهنی که در خارج از کشور زندگی می‌نماید متعجبم که چرا تنها نظاره‌گری بیش نیستی؟

آیا منطقی است که خدا هم آرزوی مرگ کسی را بنماید و ناسزاگو باشد؟

ابولهب از عموهای محمد بود، وی محمد را خوب می‌شناخت و سخنان او را به باد ریشخند می‌گرفت، اینکه او ادعا می‌کرد غیر از الله خدائی نیست و او با همین خدا در ارتباط است؛ محمد هم از دست او به ستوه آمده بود، بنابراین برای اینکه عمق خشم خویش را نسبت به او نشان دهد جملاتی ناشیانه را از قول الله بیان نمود! این جملات چیزی جز ناسزاگوئی و دشنام به ابولهب و زنش نبود، الله (خدای وهمی عرب) آرزوی بریده شدن دو دست ابولهب و مرگ او را دارد وی حتی به زن ابولهب هم رحم نکرد، این آرزو از سوی کسی که همه چیز با یک اراده از سوی او به وقوع می‌پیوندند کاملا مسخره به نظر می‌رسد؛ از آنجائیکه آرزوی الله هیچگاه تحقق پیدا نکرد این موضوع خود بهترین دلیل بر شیادی محمد می‌باشد، زیرا او الله را خدا می‌نامید، من در اینجا روی سخنم به خداباوران است


آیا منطقی است که خدا اقدام به نفرین بر کسی نماید؟

ایا عقلانی است که خدا آرزوی بریده شدن دو دست انسانی را داشته باشد؟

این چه خدائی است که آرزوی مرگ کسی را داشته باشد و همزمان به همسرش توهین نماید؟

آیا خدای اعراب تا این اندازه ضعیف است؟

(بخوانید این آیات قرآن و داوری نمائید:(ترجمه از محمد مهدی فولادوند

تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ (لهب/1) بريده باد دو دست ابولهب و مرگ بر او باد.

مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ (لهب/2) دارايى او و آنچه اندوخت‏ سودش نكرد.

سَيَصْلَى نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ (لهب/3) بزودى در آتشى پرزبانه درآيد.

وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ (لهب/4) و زنش آن هيمه كش (آتش فروز).

فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ (لهب/5) بر گردنش طنابى از ليف خرماست.



اسلام خوب و اسلام بد نداریم

اسلام، یکی است. اشغالگران سرزمین ما، اسلامیون هستند. حکومت عدل علی، اگر، روزی روزگاری وجود داشته است، تنها و تنها برای اعراب اشغالگر بوده است و نه برای مردمان سرزمین های اشغال شدۀ دیگر.ایدئولوژی اسلام، ایدئولوژی اشغالگران سرزمین های دیگران است.دست های دین و بویژه دین اسلام،باید یک بار برای همیشه از دولت و حکومت کوتاه شود.

اسلام، یک چهره بیشتر ندارد. اسلام بر اساس قرآن است. هرکس براساس قرآن عمل نکند، مسلمان نیست. حکومت پیشین طالبان در افغانستان و رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی، آیینۀ تمام نمای اسلام هستند. دیگر تعاریف از اسلام، از سوی هرکس که باشد، برای زدودن زشتی ها از چهرۀ اسلام است.

اسلام خوب و اسلام بد نداریم. همانگونه که مارکسیسم بد و مارکسیسم خوب نداریم. همانگونه که فرویدیسم بد و فرویدیسم خوب نداریم. همانگونه که اگزنستنیالیسم خوب و اگزستنیالیسم بد نداریم. همانگونه که فاشیسم خوب و فاشیسم بد نداریم. اسلام، یا خوب است و یا بد! مارکسیسم، یا خوب است یا بد. فرویدیسم، یا خوب است یا بد!اگزنستیالیسم یا خوب است، یا بد! فاشیسم یا خوب است و یا بد! تقسیم تک تک این ایدئولوژی ها به بد و یا خوب، نشان از نادانی در بارۀ این ایدئولوژی ها دارد.

مبارزۀ با ایدئولوژی اسلام باید همانند مبارزه با ایدئولوژی فاشیسم باشد. ایدئولوژی اسلام، یک ایدئولوژی فاشیستی است.ایدئولوژی حاکم بر سرزمین ما ، ایدئولوژی فاشیسم اسلامی است.

برخورد مردم ایران با فاشیسم اسلامی که اکنون سی و یک سال است بر میهن ما حاکم می باشد، باید همانند برخورد مردم سراسر جهان با ایدئولوژی فاشیسم باشد. ایدئولوژی اسلام، در تمامی زمینه ها با ایدئولوژی فاشیسم برابری می کند و در واقع ایدئولوژی اسلام، همانا ایدئولوژی فاشیستی می باشد.
با تکرار احادیث نمی توان چهرۀ زشت اسلام را بزک کرد. کافی است به قرآن مراجعه شود و اسلام را شناخت. تمامی قرآن، سخنان و تراوشات مغزی انسان دیوانه و بیماری است که در زمانی تصمیم گرفت مردمان کشورهای دیگر، غیر از مردمان شبه جزیرۀ عربستان را بزیر حاکمیت شبه جزیره عربستان ببرد.
اسلامیون، آرمانشان شهادت است. ما ایرانیان، آرمانمان نه کشتن است و نه کشته شدن! ما ایرانیان برای ساختن سرزمینمان و دفاع از مردمان آن تلاش می کنیم و جان هم خواهیم داد، بدون آنکه شهادتین اسلامیون را بخوانیم. پس ما شهید نیستیم. ما جان باختۀ راه آزادی مردم و میهنمان هستیم. این است تفاوت میان ایرانیان و اسلامیون.
دست دین و بویژه دین اشغالگر اسلام باید یکبار برای همیشه از حکومت، و بویژه حکومت در ایران کوتاه شود. ایدئولوژی اسلام، یک ایدئولوژی اشغالگر، ضد زن، ضد آزادی، و ضد مردمی است.تلاش برای بزک کردن چهرۀ زشت اسلام، از سوی هرکس که باشد، تلاشی بیهوده است.
آزادی مردم و سرزمین ایران از بند رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی، درگروی آزادی مردم ایران از بند ایدئولوژی ضد انسانی، غیر ایرانی و ضد ایرانی اسلام است.

بیماری اسلامی



جامعه اسلامی، جامعه بیماری است که بوسیدن در ملاعام (و دست دادن ورزشکاران با داور زن) را غیراخلاقی و زشت دانسته اما اعدام در ملا عام را اخلاقی و تماشایی می داند