جنبش اینترنتی "سب النبی" و گوز بر دندان شکسته پیامبر اسلام محمد ابن عبدالله!


در درازنای سی سال حکومت اسلامی روز، هفته و یا ماهی نبوده که دست اندرکاران حکومتی دست به کشتار باشندگان ایران زمین نزده باشند، جرم بسیاری از جانباختگان، از زن و مرد پیر و جوان وحتی خردسال(بویژه در ده سیاه شصت) چیزی جز دگراندیشی نبوده است، نیک میدانیم که این جانباختگان با برچسب های گوناگون ساخت حکومت اسلامی چون طاغوتی، محارب، منافق، مرتد، و کافر حربی و... به جوخه های مرگ سپرده شدند. واپسین جانباخته سرکوب حکومت اسلامی امیدرضا میرصیافی به جرم توهین به خمینی و خامنه ای به زندان افتاد و جان داد، پرونده ای هم در باره سب النبی داشت.

اعتراض های پراکنده اینسو و آنسو به کشته شدن امیدرضا میرصیافی به جای خود، اما آموخته های سی ساله از روشهای سرکوب حکومتی و واکنشهای سران حکومت به اعتراضات جهانی در برابر این کشتارها، به ما نشان می دهد که قدرتمداران مسلمان این اعتراض ها به هیچ نمی شمرند. اینان رویشان را با آب مرده شورخانه ها شسته اند، حیا را خورده و شرف را ریده اند، چرا دور برویم اینان که شهروندان دیگر کشورها را محکوم به مرگ می کنند، برای کشتن این و آن جایزه می گذارند،(سربریدن و کشتار پناهندگان ایرانی در کشورهای دیگر هم پیشکش) ککشان از این اعتراضات نمی گزد.

امیدرضا میرصیافی نخستین قربانی سرکوب حکومت نبوده و اگر ما خاموش بمانیم واپسین آن نیز نخواهد بود

تصویری از 600 مسیحی که توسط مسلمانان زنده زنده سوزانده شدند

این عکس بسیار درد آور است



اسلام دین صلح و دوستی است و این تصویر هم دلیلی دیگر برای آن است.

پس از پیروزی یک رئیس جمهور مسیحی بر رقیب مسلمانش در جریان انتخابات نیجریه، قریب 600 مسیحی به دست مسلمانان آن کشور زنده زنده سوزانده شدند تا بار دیگر غریو صلح طلبی اسلام را فریاد کنند.

اگر تو یه کلاس 40 نفری 35 نفر مردود بشند ، میرند یقه معلم کلاس رو می گیرند ! نیجریه ای ها مسلمون واقعی نیستند ، مصری ها مسلمون واقعی نیستند ، طالبان و القاعده و ...مسلمون واقعی نیستند ...آخوندها مسلمون واقعی نیستند. پس این مسلمون واقعی دقیقا کیه

اسلام در یک نگاه

بهترین راه برای شناخت اسلام بررسی قرآن است , اگر کسی از مسلمانان در این کتاب شکی داشته باشد برای او دینی باقی نخواهد ماند.

اگر شیعه و معتقد به عصمت ائمه باشد , او ناچار است این عصمت را با قرآن توجیه نماید و نمیتواند به روایاتی متکی باشد که راویان آنها امثال کلینی و یا مجلسی و ... خود غیر معصومند.

اگر او سنی باشد باز راویان احادیث پیامبر , انسانی بوده اند که ممکن است دچار اشتباه شوند .

لذا بهترین گزینه برای شناخت اسلام بررسی قرآن میباشد .

در بررسی علمی قرآن به نوشته های زیادی برخورد میکنیم که با علم امروزی مخالف است، حتی اسلام جادوگری را نیز علم میداند ।

البته روشنفکران دینی کوشش بسیاری کرده اند تا با

القای شبه اسلام را دینی مطابق با دستورات و علم امروزی جلوه نمایند.

از لحاظ نوشتاری و جمله بندی نیز چنین ساختار تکراری و متناقض را ملاحظه می نمائیم.

همچنین کسی که در قرآن از آن به عنوان آفریدگار یاد میشود الله نام دارد که نامی است ثابت و معرفه . لذا الله را خدا نامیدن , مغلطه بازی است .

الله موجودی است که حتی در کوچکترین جزئیات زندگی انسان دخالت میکند و برای او سرنوشتی تعیین نموده که از آن به عنوان قضا و قدر الهی نام میبرد ।

همچنین آنسان را از گل آفریده است که این خلقت پرسشهائی بسیار را در ذهن ایجاد مینماید.

این سرنوشت دارای دو جنبه است , یکی تکوینی که در آن تمام پدیده ها خلق شده و به سوی تقدیری که الله برایشان معین نموده هدایت میشوند , در این تقدیر تمام آنچه را که بر سر جهان (طبعا شامل انسان نیز میشود) در گذشته آمده است و یا خواهد آمده اراده ای است الهی .

هدایت بعدی هدایت تشریعی است که در این هدایت انسان برای رسیدن به کمال گزینه ای جز انتخاب دینی که الله برایش تعیین نموده را ندارد . او موجودی است مسخ شده و مجری دستوراتی ثابت که اجازه ی پرسش و شک در قضای الهی را که بصورت دین برای او از جانب الله مشخص شده ندارد , و اگر شک او به یقین تبدیل شد باید کشته شود.

قرآن منطقی به نام مباهله دارد که کاملا دور از عقل و از مشخصه های ادیان رهبانی است।

همچنین اگر این دین را در سیاست دخالت دهند به مرور هم دین و هم کشور با از هم پاشیدگی مواجه خواهند شد.

آیات قرآن به دو دسته تقسیم میشوند। آیاتی که پیش از هجرت پیامبر اسلام به مدینه بیان شده اند و آیاتی که بعد از هجرت بیان شده اند

در آیات پیش از هجرت پیامبر اسلام تحت فشار غیر مسلمانان مکه بود . او حتی در یک مورد اقدام به ستایش سه بت لات , منات و عزی نمود . در این آیات صحبت از مدارا و ترحم است .

اما در آیاتی که بعد از هجرت بیان شدند , حرف از قتال و عدم ترحم به کفار است , حتی مجوز تجاوز به زنان انها را میدهد , در این آیات است که تمام غیر مسلمان را کافر میشمارد و حکم به کشتن آنها میدهد।

قرآن از بنی اسرائیل به عنوان ملت برگزیده ی الله نام میبرد و سرزمین آنها را مقدس مینامد , بر همین اساس است که دین اسلام و کتاب قران بر پایه ی داستانهای یهودی نوشته شده , از داستان پیدایش آدم تا طوفان نوح و ..... .

یهودیان تمام پادشاهان خوب خود را فرستاده ای از جانب یهو (خدای یهودیان) میدانستند , قرآن نیز از این جهت در دام یهودیت افتاده , و تمام پادشاهان آنها را پیامبر میداند و معتقد است تمام پیامبران غیر از محمد و عیسی(البته او در ابتدا برای اصلاح دین یهود آمد که یهودیان او را به صلیب کشیدند و چند قرن بعد نظرات عیسی در امتزاج با افکار میترائی سبب تشکیل مسیحیت شد) را از نسل یعقوب (اسرائیل) نوه ی ابراهیم میداند و هیچ پیامبری جهت هدایت دیگر ملل فرستاده نشده اند .

قرآن اعراب و یهودیان را از نسل ابراهیم (احتمالا او همان پرهام ایرانی است ) میداند که دین را در این نسل محدود و آنها را برگزیده ی خویش کرده .

اسلام از یک طرف تورات را تحریف شده میداند و از طرف دیگر به یهودیان توصیه میکند اگر به تورات مراجعه نمائید مشخصات پیامبر و دین اسلام را خواهند یافت .

یهودیان و مسیحیان باید دین سابق خویش را رها نمایند و به اسلام بگروند . زیرا آنها در زمره ی کفار هستند.

اعراب مسلمان مانند پیامبری برای دیگر ملل هستند .

همچنین قرآن زنان را انسانی درجه 2 میداند که در بسیاری از جاها با حیوانات برابرند .

بسیار از احکام و اعتقادات اسلامی مانند نماز برگرفته شده از ادیان ایرانی میباشد و ردپای تفکرات میترائی را در هر سه دین میتوان یافت به گونه ای که اسلام با این ادیان ایرانی نقاط اشتراک بسیار دارد।

الله دارای فرشتگانی است که بوسیله آنها امور جهان را مدیریت مینما

ایرانی ایا می دانی برای چه کسی اشک میریزی؟





ای مردم ایران زمین.ای مردمی که حسین و علی را سرورتان می دانید.ای مردمی که جوانانتان را با صدای حسین حسین جلوی گلوله فرستادند.ای مردمی که ده شبا نه روز اشک ماتم میریزید برای حسین.ایا می دانید حسیین و علی کیستند.ایرانی بایدبداند که علی به دستور محمد در زمان ابوبکر دست به ویرانگری ایران زده است و نام هایی همچون عبدالعلی و غلامعلی را برانان نهند
.(1).ایرانی بایدبداند که دست پروردگان علی و محمد چگونه چشمان اندیشمندان ایرانی را با میله های داغ سوزانیده و کور کرده اند.
(2)- ایرانی باید بداند که تازیان چگونه گوشت بدن میهن پرستان زنده زنده و تکه تکه بیده اند و در تنورهای اتش سوزانیده اند
(3)- ایرانی باید بداند پایه مهری را که ندانسته و نااگاهانه برعلی و فرزندانش بسته اند با خون هزاران مردوزن ایرانی رنگین شده.ایرانی باید بداند تازیان بیابان کربلا از بنی هاشم و بنی امیه و بنی عباس همه و همه فرزندان عبد مناف جد علی و محمد بوده اند که از دشمنان آشتی ناپذیر ایران و ایرانی بوده اند که در تازش به مازندران کشتارها و خون ها به راه انداخته اند
(4).آیا غم انگیز نیست.ایا دریغ نیست که چنین ظالمانه و واپسگرایانه خاک پاک ایران رادر برگیرند. با گذشت هزار و چند صد سال از واقعه کربلا ایا دریغ نیست مردم ایران وادار به گریه و زاری شوند که شمر خواهرزاده خود عباس پسر علی را کشته یا دست هایش را بریده است
(5)- ایا کسی از خود پرسیده که ارزش سرودست های این دشمنان خونخوار ایرانی از سرودست های بابک خرم الدین و مازیار و رستم فرخ زاد و صدها هزار میهن پرست ایرانی تکه یاره شده به دست تازیان و رهروهان ان ها ارزشمندتربوده است.آیا ایرانی میداند که چرا برای او می گرید و برای این ها نمی گرید؟//

تائید حکم اعدام یک وب‌نگار و بازداشت‌ دو وب‌نگار دیگر


اتهام " توهین به مقدسات" سلاحی است در دست مقامات مسوول رژیم، تا از آن برای برای ایجاد ترس و خاموش کردن صداهای اعتراض و انتقاد علیه خود استفاده‌ کنند.


گزارش‌گران بدون مرز نگرانی خود را از احتمال تائید حکم اعدام سعید ملک‌پور، از سوی دیوان عالی کشور اعلام می‌کند. در تاریخ ٢٦ دی ماه، خانواده این وب‌نگار اعلام کرده‌اند، حکم اعدام از سوی دیوان عالی تائید شده است. این حکم ظاهرا بدون اطلاع مراجع بررسی کننده پرونده در دیوان عالی و تحت فشار سپاه پاسداران انقلاب اسلامی صادر شده است. این طراح و برنامه‌نویس در دی ماه ١٣٨٩ بنا بر گفته‌ی دادستان تهران، به اتهام " اقدام علیه امنیت ملی" و " توهین به اسلام" مجرم شناخته شده بود. محمود علیزاده طباطبایی وکیل سعید ملک‌پور در تاریخ ١٥ خرداد ماه ١٣٩٠ اعلام کرده بود که : " دیوان عالی کشور بسیاری از ایراداتی که در این لایحه نسبت به پرونده سعید ملک پور ایراد شده بود، را پذیرفت و حکم اعدام وی را نقض کرده است." اما در مهرماه ١٣٩٠ از سوی خانواده این زندانی اعلام شد، که شعبه ٢٨ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی محمد مقیسه مجددا برای این وب‌نگار حکم اعدام صادر کرده است.

دستگیری وب‌نگاران در ایران همچنان ادامه دارد. در تاریخ ٢١ دی ماه سیمین نعمت‌اللهی همکار سایت مجذوبان نور در منزلش در تهران از سوی ماموران وزارت اطلاعات به اتهام " تبلیغ علیه نظام " بازداشت شد. در تاریخ ١٤ و ١٥ شهریور تعدادی دیگر از وب‌نگاران این سایت بازداشت شده بودند که با سپردن وثیقه و یا با کفالت، در تاریخ ٧ و ٨ مهر ماه به شکل موقت از زندان شدند.

در تاریخ ٢٠ دی ماه، محمد سلیمانی‌نیا مدیر سایت یو ٢٤ شبکه اجتماعی متخصصان ایرانیان، طراح و میزبان بسیاری از سایت‌های انجمن‌های جامعه مدنی و روشنفکران ایرانی، پس از احضار به دادگاه انقلاب کرج بازداشت شد. در همان روز ماموران امنیتی با بازرسی منزل ایشان در شهر کرج وسائل و اسناد شخصی وی را با خود بردند. در هفته‌های پیش از بازداشت، این وب‌نگار بارها از سوی وزارت اطلاعات احضار و مورد بازجویی قرار گرفته بود. خانواده محمد سلیمانی‌نیا تاکنون از علت و محل بازداشت وی بی اطلاع است.


گزارش‌گران بدون مرز همچنین نگرانی خود را از سرنوشت وبلاگ‌نویس زندانی محمدرضا پورشجری که از تاریخ ٢١ شهریور ١٣٨٩ در زندان بسر می‌برد، اعلام می‌کند. وی برای نوشته‌های انتشار یافته در وبلاگش " گزارش به خاک ایران" با اتهام "توهین به مقدسات و پیامبر اسلام - سب‌النبی " در تاریخ ٣١ آذر ١٣٩٠ در شعبه ١٠٩ دادگاه انقلاب کرج محاکمه شد. به گفته خانواده وی " دادگاه بدون حضور وکیل برگزار شد و تنها یک ربع به طول انجامید."

اتهام " سب النبی یا توهین به حضرت رسول و یا سایر ائمه اطهار" اتهام سنگين و مبهمی است که بنا بر ماده ٥۱٣ قانون مجازات اسلامی می‌تواند به صدور حکم اعدام بیانجامد. این اتهام سلاحی است در دست مقامات مسوول رژیم، تا از آن برای برای ایجاد ترس و خاموش کردن صداهای اعتراض و انتقاد علیه خود استفاده‌ کنند.
١٠ ژانویه ٢٠١٢ گزارش‌گران بدون مرز با ارسال نامه‌ای به ناوی پیلای کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل از وی خواست که نسبت به وضعیت نگران کننده روزنامه‌نگاران و وب‌نگاران زندانی اقدام کند.

گلاره باقرزاده، دانشجوی ایرانی رشته پزشکی در شهر هيوستون آمريکا به ضرب گلوله ای به قتل رسیده است

تل دانشجوی ایرانی فعال حقوق زنان در تگزاس
هنوز انگیزه یا هویت عامل این جنایت مشخص نيست و تحقیقات پليس ادامه دارد.

پلیس هیوستن جسد گلاره باقرزاده، دانشجوی ایرانی را حدود نیمه شب دوشنبه، پشت فرمان اتومبیلش در یک منطقه ثروتمندنشین شهر هیوستون پیدا کرد.


به گزارش پلیس، در زمان رسیدن ماموران، اتومبیل خانم باقرزاده به دیوار یک گاراژ برخود کرده بود و هنوز موتور روشن و چرخها در حال چرخیدن بودند.


به گفته ریچارد بولتون، گروهبان دایره جنائی، ظاهرا ًخانم باقر زاده زمانی هدف اصابت گلوله قرار گرفته که داشته با دوست پسر سابقش با تلفن همراه صحبت می کرده است.
گروهبان بولتون به یک تلویزیون محلی گفت: "دوست خانم باقرزاده یک صدای بلندی را روی گوشی خود شنیده، او به یاد نمی آورد صدای شلیکی شنیده باشد، فقط یک صدای بلند و بعد صدای بکسوبات، مثل صدای دور شدن اتومبیل دیگری به گوشش رسیده."
پلیس می گوید با دوست خانم باقر زاده صحبت کرده ولی او را مظنون نمی داند.
گلاره باقرزاده، سی ساله، در رشته فن آوری ژنتیک مولکولی در مرکز مبارزه با سرطان آندرسون در هیوستون مشغول به تحصیل بوده و به گفته ویکتور سنتیز، سخنگوی پلیس او همچنین از فعالان حقوق زنان ایرانی بوده و در اکثر تجمعات این فعالان حضور داشته است.


به گفته این سخنگو، هنوز مشخص نیست که قتل خانم باقرزاده به گذشته خود او مربوط می شود یا ممکن است با فعالیتهایش ارتباطی داشته باشد. در هر حال پلیس اعتقاد دارد ضارب یا او را تعقیب کرده یا در آن نقطه منتظر او بوده است.


به گفته پليس خانم باقرزاده دشمنی ندارد و انسانی محبوب و دلسوز بوده است.

همجنسگرائی با پسران نوجوانان در قرآن

خود قرآن آنچنان واضح سخن می‌گوید که نیازی به شرح و تفسیر ندارد؛ سخن از غلمان، پسرانی نوجوان بسیار زیبا که در خدمت مردان بهشتی است، این پسران همانگونه که قرآن اشاره دارد مانند مراورید پنهان شده در صدف هستند، پسرانی دست نخورده و در خدمت مردان همجنسگرا. از آنجائیکه که درصدی از افراد هر جامعه‌ای همجنسگرا هستند و اعراب در آن زمان هم از این قاعده مستثنی نبودند به نظر می‌رسد که محمد در آن زمان برای راضی نگه داشتن این قشر از مسلمین چنین وعده‌ای را داده است؛ شاید گفته شود که این غلمان برای زنان مسلمان است در پاسخ باید گفت که چنین نیست زیرا صفات غلمان با حوریان یکی است، بعلاوه اگر برای زنان بود باید از ضمیر مؤنث "علیهن" استفاده می‌شد.


آیت الله دستغیب می‌گوید که استمتاع جنسی از غلمان بسیار لذتبخش‌تر از استمتاع با حوریان است(نقل از ویکی پدیا)؛ راستی چرا محمد این همه به سکس اهمیت می‌داد؟
مُتَّكِئِينَ عَلَيْهَا مُتَقَابِلِينَ (واقعه/16) در حالي كه بر آن تكيه كرده و روبروي يكديگرند.

يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدَانٌ مُّخَلَّدُونَ (واقعه/17) و بر گردشان نوجوانانی (در زیبائی) جاویدان می‌گردند.


وَيَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمَانٌ لَّهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَّكْنُونٌ (طور/24) و بر گرد آنها غلمانشان می‌گردند که مانند مرواريد در صدف پنهان(دست نخورده) هستند. صفت پسران نوجوان(غلمان).

آیا منطقی است که جنایتکاری پیام آور خدا باشد!

کوچک که بودم هرگاه اسم پیامبر اسلام، محمد ابن عبدالله، می‌آمد کسی را متصور می‌شدم که حتی آزارش به مورچه هم نرسیده است، او نمونه‌ی کامل از تمام خوبی‌ها بود؛ بزرگ و بزرگتر که می‌شدم در اجرای فرامینش کاملا خود را ملتزم می‌دانستم ، اگر روزی نمازی از من قضا می‌شد آنچنان غمیگن می‌شدم که آن شب به زحمت به خواب می‌رفتم؛ روزه را با هر زحمتی که بود زودتر از سن وجوب آن می‌گرفتم؛ هر چه بزرگ و بزرگتر می‌شدم سعی می‌کردم قرآن را بخوانم تا با سخن خدا بیشتر آشنا گردم، سالها با دقت قرآن را خواندم، در این مدت ابهامات زیادی در ذهنم نقش می‌بست، اما هر بار خودم را به وسیله‌ای فریب می‌دادم تا اینکه این ابهامات به جائی رسید که توانائی توجیه آن را از من گرفت، اوج این ابهامات جنایتی بود که با دستور قرآن در حق قبیله‌ی یهودی بنی‌قریظه و پیش از آن قبیل بنی‌قینقاع و بنی‌نضیر انجام گرفته بود؛ در یکی از این ایات نوشته شده بود که:


وَأَنزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًا (احزاب/26) الله گروهی از اهل كتاب( را كه از آنها (عربهای غیر مسلمان) حمايت كردند از قلعه‏های محكمشان پائين كشيد، و در دلهایشان دلهره افکند، گروهی را به می‌کشتید و گروهي را اسير می‌كرديد.

هنگامیکه داستان این آیه را خواندم فهمیدم که این جنایت را با هیچ معیاری نمی‌توان توجیه نمود!

این چه خدائی است که به پیامبرش دستور می‌دهد تا تمام مردان قبیله‌ای گردن زده شوند و تمام دختران و زنان انان با نام ملک یمین(کنیز) و به عنوان جزئی از دارائی مسلمانان در اختیار آنان قرار گیرد تا از آنان بهره‌ی جنسی و جسمی ببرند!

این چه پیامبری است که تعدادی از همین زنان و کودکان این قبیله را به اهل نجد می‌فروشد تا در قبال آن اسلحه بخرد؟

این چه خدائی است که ملاکش برای کشتن و یا به بردگی گرفتن پسران این قبیله رویش موی پشت آلت تناسلی(زهار) آنان بود، (یعنی محمد دستور داد تا اگر در بلوغ پسری شک کردند موی پشت آلت تناسلی‌اش را چک کنند) در صورت رویش چنین موئی، او را گردند بزنند.

این جنایت به قدری دردناک است که هر انسانی که شرف انسانیت در او وجود دارد از شنیدن آن آزرده خاطر می‌گردد؛ برای من اگر محمد هزاران کار نیک را نیز انجام داده بود(که نداده است) همین جنایت کافی بود تا او را در ردیف جنگیزخان مغول بلکه بدتر قرار دهم، بدتر از این جهت که چنگیز اگر به جائی حمله می‌کرد هرگز کار خویش را به خدا نمی‌چسبانید؛ این جنایت و البته سایر جنایات اسلامی از این دست لکه‌ی ننگی است بر پیشانی محمد این غبدالله جنایتکار که هرگز پاک نخواهد شد.

نظریه‌ی پزشکی امام نقی به نقل از علامه مجلسی!

علامه مجلسی که از استوانه‌های علمی مذهب رسمی حاکم بر کشور ماست حدیث جالب توجهی را از قول یکی از معصومین بیان می‌نماید، این حدیث خود گویاست و اگر اینجانب بر آن نقدی بنویسم مسلمین آن را توهین آمیز تلقی خواهند کرد، من در اینجا این حدیث را که در صفحه‌ی 166و 167 حلیه المتقین آورده شده عینا بیان می‌نمایم، باشد که شیعیان آن بزرگوار از این شیوه‌ی درمان آگاه شوند:


در حدیث صحیح از امام علی النقی منقول است که هیچ یک از فرزندان آدم نیست مگر آنکه در او دو رگ هست، یک رگ بر سرش که خوره را به حرکت می‌آورد و دیگری در بدنش که پیسی را به حرکت در می‌آورد؛ پس چون آن رگ سر که به حرکت در می‌آید خدای تعالی زکام(سَرماخوردگی) را بر او مسلط می‌گرداند که دردهای سر را می‌کشد و اگر آن یکی رگ بدن به حرکت می‌آید حق تعالی دمل را بر او مسلط می‌کرداند که دردهای بدن را می‌کشد، پس کسی که دمل و زکام به هم رساند خدا را شکر کند و در روایت دیگر فرموده است که زکام لشکری است از لشکرهای خدا، می‌فرستند که دردهای بدن را برطرف کند. در چند روایت دیگر وارد شده است که زکام را علاج نباید کرد و در روایت دیگر از آن حضرت وارد شده است که در معالجه‌ی زُکام پَنبه‌ی آغشته به روغن بِنفشه در هنگام خوابیدن بر مَقعد خویش بمالد.


(حُلیه المُتقین/باب در معالجه‌ی امراض/ص167-166)
این هم گوشه‌ای ناچیز از خرافاتی عجیب در دین مبین اسلام

قرآن: شاعران کسانی هستند که در هر دره‌ای سرگردانند و گمراهان از آنان پیروی می‌کنند

قرآن همان کتابی است که ادعای می‌گردد نویسنده‌اش خداست، خدائی به نام الله.



در اینجا به یکی دیگر از توهین‌های این الله، خدای وهمی، اشاره می‌نمایم؛ او این بار شاعران را مورد هدف قرار می‌دهد و می‌گوید که تنها گمراهان هستند که دنباله رو شاعران می‌باشند:


وَالشُّعَرَاء يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ (شعراء/224) و شاعران کسانی هستند که گمراهان از ایشان پیروی می‌نمایند.


و در ادامه آنان را کسانی می‌نامد که در هر دره‌ای سرگردانند:


أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ (شعراء/225) آيا نديده‏اى(نمی‌دانی) كه آنان در هر دره‌ای سرگردان هستند. (وادی یعنی دره)


یه آیات پیش از این آیه توجه فرمائید:


هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَى مَن تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ (شعراء/221) آيا شما را خبر دهم كه شياطين بر چه كسى فرود مى‏آيند؟


تَنَزَّلُ عَلَى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ (شعراء/222) بر هر دروغگوئی گناهكار فرود آید.


يُلْقُونَ السَّمْعَ وَأَكْثَرُهُمْ كَاذِبُونَ (شعراء/223) آنان گوش می‌دهند در حالی که بیشترشان دروغگویانند.


این هم نمونه‌ای دیگر از توهین‌های قرآن.

از عجایب روزگار است که بزرگترین کودک آزار جهان از قدیسین بزرگ بشری باشد!

او نه تنها به پیروان خویش مجوز ازدواج با دختران 9 ساله را داده است بلکه خود در این زمینه از پیشگامان بوده است. وی دستور داده است که دختران بالای 9 سال قمری و پسران 15 ساله قمری در ماهی از سال مانند پدر و مادرشان از هر گونه خوردن و آشامیدن در طول روز خودداری کنند، کودکانی که در سن رشد قرار دارند. برخی‌ها از منتقدانش او را فردی پدوفیل می‌نامند و معتقدند که اگر وی اکنون دست به چنین کارهائی می‌زد نیمی از عمرش به دلیل کودک‌آزاری و نصف دیگری از عمرش به جرم نسل کشی و جنایت علیه بشریت در زندان بود زیرا او قومی را از صفحه‌ی روزگار به طور کامل محود نمود(1) ============================================ او دستور داد که تمامی مردان قبیله‌ی بنی قریظه را بکشند و تمامی زنان و دختران این قبیله را میان سربازانش تفسیم نمود یا آنان را مانند کالائی فروخت.

محاکمه وبلاگ‌نویس محمدرضا پورشجری به جرم ابراز عقیده


محمدرضا پورشجری وبلاگ‌نویس، به اتهام ابرازنظر شخصی در وبلاگ خود، بدون داشتن وکیل محاکمه شده است. میترا پورشجری فرزند او به دویچه‌وله می‌گوید: «قاضی به پدرم گفت، حکم صادر شده حالا اگر می‌خواهی از خودت دفاع کن.»


محمدرضا پورشجری (سیامک مهر) وبلاگ‌نویس زندانی در زندان رجایی شهر، روز پنج‌شنبه ۳۰ آذر در دادگاه انقلاب کرج به ریاست قاضی غلام سرابی، به دلیل نوشته‌هایی که در وبلاگ خود به نام "گزارش به خاک ایران" منتشر کرده، محاکمه شده است.


محمدرضا پورشجری شهریور ۱۳۸۹ دستگیر شده و در این مدت اخبار مختلفی از سایت‌های حقوق‌بشری درباره وخامت حال او در زندان به دلیل شکنجه منتشر شده است.





میترا پورشجری فرزند محمدرضا پورشجری در گفت‌و‌گو با دویچه‌وله اتفاقات رخ داده در آخرین دادگاه پدرش را شرح داده است.





به گفته میترا پورشجری، محمدرضا پورشجری فقط عقاید شخصی خود را در وبلاگش منتشر کرده است.

آقای پورشجری در برخی نوشته‌های خود در وبلاگ "گزارش به خاک ایران"، به نقد شریعت اسلامی پرداخته است.


بشنوید: گفت‌و‌گو با میترا پورشجری فرزند محمدرضا پورشجری وبلاگ‌نویس زندانی

دویچه‌وله: آیا از نتیجه‌ دادگاهی که ۳۰ آذرماه برای پدرتان، آقای محمدرضا پورشجری، تشکیل شد خبر دارید؟ در این دادگاه چه گذشت؟
میترا پورشجری: حدود ساعت ۱۰ صبح، پدرم را به دادگاه ۱۰۹ انقلاب کرج آوردند. وقتی به داخل رفت، یک ربع بیشتر طول نکشید و بیرون آمد.

در حالی که دادگاه قبلی‌اش نزدیک به سه ساعت طول کشید. اما این‌بار دادگاه یک ربع بیشتر طول نکشید؛ با این تفاوت که دست‌بند و پابندش را هم باز نکردند. پدرم با یک سرباز داخل دادگاه شد. داخل دادگاه هم فقط سرباز بود و پدرم و قاضی غلام سرابی.

در پایان دادگاه، پدرم گفت که قاضی به او هیچ چیزی نگفته است. فقط گفته که، «از خودت دفاع کن.» پدرم پاسخ داده است که، «من دفاعی نمی‌توانم بکنم، چون نه وکلای من این‌جا هستند، نه هیات منصفه و نه حتی نماینده‌ی رسانه‌ها و من اصلا این دادگاه را به رسمیت نمی‌شناسم.»

قاضی هم به او گفته است، «اشکالی ندارد که تو ما را به رسمیت نمی‌شناسی. ما این‌بار باید رای شما را صادر کنیم و این‌کار را می‌کنیم. حال شما می‌خواهی به رسمیت بشناس، می‌خواهی نشناس!» قاضی شروع می‌کند به تهدید کردن پدرم. پدرم هم ناراحت می‌شود و می‌گوید، «بالاخره روزی می‌رسد که شما نیز همانند قذافی در سوراخی گیر می‌افتید.»
> قاضی هم در پاسخ می‌گوید که، «اشکالی ندارد؛ تا وقتی هستیم، امثال شما تاوان‌اش را پس می‌دهند، وقتی هم رفتیم، که رفته‌ایم.»





پدرم می‌گوید نامه‌ای از دادستانی با مهر وزارت اطلاعات روی میز قاضی بوده است. قاضی به پدرم گفته است، «هرچه هم بخواهید بگویید فایده ندارد، حکم شما آمده است.»





به‌هرحال پدرم را همراه با نامه‌ای به دفتر شعبه بردند و پدرم آن نامه را امضا کرد. این‌بار نگذاشتند حتی من به پدرم نزدیک شوم. فقط همین چند جمله‌ را توانست بگوید و دو روز پیش گفت که این اتفاق افتاده است.





وکیل پدر شما چه کسی است؟





پدرم وکیل نداشتند. من با آقای شریف و بعد با آقای دادخواه صحبت کردم. با آقای دادخواه به زندان رفتیم، فرم اختیار وکیل را برای پدرم فرستادیم که امضا کند، اما نگذاشتند و گفتند که حق گرفتن وکیل ندارید.





بعد من پیش دادستان علی فرهادی رفتم. ایشان گفتند که من امضا می‌دهم که شما می‌توانید وکیل بگیرید، بروید وکیل بگیرید. اما وقتی فرم وکالت‌نامه‌ی آقای دادخواه را به خود آقای غلام سرابی دادیم، ایشان گفتند که شما نمی‌توانید به این شکل وکیل بگیرد و فقط می‌توانید وکیل تسخیری داشته باشید.





یعنی در دادگاه ۳۰ آذر، حتی وکیل تسخیری هم حضور نداشت؟





نه، پدرم گفت حالا که نمی‌گذارند آقای دادخواه وکیل‌شان باشد، وکیلی نمی‌گیرند. حتی خود آقای دادخواه گفتند اگر با من مشکل دارند، فرد دیگری را می‌فرستند. اما دادستان و دادیار زندان اصلا نگذاشتند که وکالت‌نامه‌ی وکیل را به دست پدرم برسانیم که پدرم بتواند با وکیل قرار ملاقات بگذارد.





پدر شما جز نوشتن در وبلاگ خود، آیا کار دیگری هم انجام داده است؟ اتهام محاربه به چه دلیل در مورد ایشان مطرح شده است؟





پدر من هشت سال می‌نوشت. وبلاگ‌نویس بود و با هیچ گروه، سازمان و فردی، به جز من که دخترش هستم، ارتباطی نداشته است. او تنها در خانه می‌نشست، می‌خواند و می‌نوشت.





پدرم به جز بیان نظر شخصی و وبلاگ‌نویسی، هیچ کار دیگری انجام نداده است. اتهاماتی که به او زده‌اند، بر اساس همان نوشته‌های او طی این سال‌ها بوده است.





آن‌طور که پدرم تعریف کرد، روزهای اول او را شکنجه‌ می‌کردند، می‌زدند، با شوکر الکتریکی می‌زدند و می‌گفتند که تو در فلان تاریخ این‌گونه نوشته‌ای. یعنی اتهام پدر من فقط نویسندگی و وبلاگ‌نویسی بوده است و هیچ کار دیگری نکرده است.





در ماه‌های اخیر، نامه‌ای از آقای پورشجری خطاب به شما منتشر شده است. ایشان در این نامه از اقدام به خودکشی به خاطر فشارهای داخل زندان صحبت کرده‌اند. در این مدت اخبار زیادی هم در باره ‌وخامت حال ایشان بر اثر شکنجه در زندان منتشر شده است. چه اطلاعی از وضعیت جسمی پدرتان دارید؟





وقتی پدرم در زندان گوهردشت بود، دیسک کمر و سنگ کلیه داشتند. دو تن از پزشکان زندان گوهردشت تشخیص داده بودند که ایشان باید به بیمارستان رسول اکرم تهران برود. یک کلیه‌ی پدرم تقریبا از کار افتاده، کلیه‌ی دیگرشان هم سنگ شدید دارد.





روزی که می‌خواستند پدرم را به زندان مرکزی کرج منتقل کنند، به او گفته بودند، می‌خواهیم شما را به بیمارستان ببریم. من هم خبر داشتم. او داخل ون بود و فکر کرد می‌خواهند او را به بیمارستان منتقل کنند. اما بعد از یک ساعت متوجه می‌شود که او را به زندان دیگری منتقل کرده‌اند.





در حال حاضر هم‌چنان مشکل دیسک کمر و کلیه‌ی پدرم باقی است. جدیدا به خاطر شکنجه‌ها و ضرباتی که در هفته‌های اول به سر پدرم وارد شده، هفته‌ای یکی دوبارغش می‌کند و زندانی‌ها به او کمک می‌کنند.





زندان مرکزی کرج یا قزل‌حصار - چندتا اسم دارد - که الان پدرم آن‌جاست، شرایط وخیم و بسیار بدی دارد و حتی همان پزشکی که در زندان گوهردشت بود، این‌جا نیست که بتواند معالجه‌ کند.





پدرم می‌گوید که دارو خیلی سخت به دست‌شان می‌رسد. جدیدا هم به خاطر ضربه‌های ماه‌های اول به سرش ، غش می‌کند و مشکل دارد. دکتری هم نیست که تشخیص دهد، چه مشکلی برای پدرم پیش آمده که هفته‌ای یکی دو بار غش می‌کند و از حال می‌رود.





آیا تاریخی برای دادگاه بعدی اعلام شده است؟
نه، هیچ چیزی نگفتند. قبل از این‌که پدرم به دادگاه بیاید، من رفتم با قاضی غلام سرابی صحبت کردم و گفتم که پدرم هیچ کاری نکرده است و فقط عقایدش را بیان کرده است. ایشان گفتند که این‌جا، چارچوبی دارد که پدر شما از این چارچوب تجاوز کرده و به سزای کارش می‌رسد.



الان هم پدرم می‌گوید که هیچ اطلاع دقیقی به او نداده‌اند که چه وقت حکم به او ابلاغ می‌شود. به او گفته‌اند، شما بروید زندان. دوباره شما را به دادگاه می‌آوریم و حکم را ابلاغ می‌کنیم.

یعنی حکم صادر شده که قرار است ابلاغ بشود؟





بله همان سی‌ام آذر، آقای غلام سرابی قاضی دادگاه به پدرم گفته بوده که حکم شما از قبل صادر شده است، اگر می‌خواهی دفاعی بکنی، بکن!
قاضی دادگاه نگفت چه حکمی صادر شده است؟


نه، به پدرم هم نگفته بودند. پدرم در دادگاه گفته بود، «من این‌جا آمده‌ام که حکم اعدام خودم را بگیرم و اصلا برایم مهم نیست. فقط حکم را به من ابلاغ کنید.» گفته بودند، «شما بروید، بعد حکم به شما ابلاغ می‌شود. پدرم می‌گوید که حکم من قبلا از طرف وزارت اطلاعات صادر شده و آقای غلام سرابی قاضی دادگاه کاره‌ای نیستند.»

پدرم می‌گوید نامه‌ وزارت اطلاعات و دادستانی در مورد پرونده‌‌اش را جلوی دست قاضی دیده است. قاضی هم اصلا حرفی نزده و فقط گفته دفاع کنید. پدرم گفته است صلاحیت دادگاه را قبول ندارد و دفاعی نمی‌کند. در هیچ کشور دیگری، این‌چنین دادگاهی تشکیل نمی‌شود. قاضی گفته است، پای این حرف‌های خود را امضا کن. پدرم هم امضا کرده و بیرون آمده است.



اگر فکر می‌کنید درباره پدرتان سخن ناگفته‌ای مانده است، بفرمایید.



من از رسانه‌ها، نماینده‌ها و گزارش‌گران حقوق بشر که حوزه‌ی کاری‌شان به ایران مربوط می‌شود، می‌خواهم که اگر کاری از دست‌شان برمی‌آید، برای پدرم انجام دهند.

چون پدر من کار خاصی نکرده ، فقط عقایدش را نوشته است. الان ۱۶ ماه است که پدرم را در زندان گوهردشت و این زندان نگه داشته‌اند. هفته‌های اول هیچ اطلاعی در باره‌ی او به ما نمی‌دادند. از آن‌ها می‌خواهم، قبل از این‌که با وضع بد زندان‌ها و بیماری‌هایی که پدرم دارد، در زندان بلایی به سر او بیاید، برای پدرم کاری انجام دهند. فقط همین

چگونه به دین جنایت و خون احترام بگذارم؟

چگونه به دینی احترام بگذارم که مجوز تجاوز جنسی را به زنان و دختران به اسارت گرفته شده را داده است؟


چگونه به دینی احترام بگذارم که معتقد است زن برای آرامش جنسی مرد آفریده شده و ارزش او چه در دیه و چه در گواه بودن بر عملی نصف مردان است؟

چگونه به دینی احترام بگذارم که سهم ارث دختر نصف پسر می‌داند؟

چگونه به دینی احترام بگذارم که کتاب مقدسش علنا مجوز شکنجه و کشتن مخالفین عقیدتی خویش را داده است؟

چگونه به دینی احترام بگذارم که مروج خرافه است؟

چگونه به دینی احترام بگذارم که با زندانی کردن عشق در بستوی خانه مروج تجاوز جنسی در جامعه است؟

آیا کشته شدن 72 نفر دردناکتر است یا رود خون درست کردن از خون 70،000 نفر از نیاکان ما؟

عجب ملتی هستیم؛ ملتی که به خاطر جنگی که میان قاتلان نیاکانش درگرفت به سر و سینه می‌زند، ملتی هستیم به خاطر کسی عزا می‌گیرد که دختری که سمبل دختران ایرانی در آن زمان بود را به عنوان ملک یمین مورد تجاوز قرار داد.

آیا می‌دانید که شهربانو، دختر یزدگرد، از سوی عمر ابن خطاب به خاطر خوش خدمتی که علی در هنگام حمله به ایران از خود نشان داد به فرزند او یعنی همین حسین بخشید؟

آیا با خود اندیشیده‌اید از حال این دخترک ایرانی زمانی حسین او را مورد تجاوز جنسی قرار می‌داد!

از داستان حمله‌ی اعراب به ایران و کشتن 70،000 ایرانی در یک شبانه روز و سوگند خالد ابن ولید خبر داری؟

آیا می‌دانید هنگامیکه با مقاومت جانانه‌ی ایرانیان مواجه گردید به خدایش الله سوگند یاد کرد که باید خون آنان مانند نهری روان گردد و برای اینکه سوگند این مسلمان مورد پذیرش الله قرار گیرد، مسیر رودی را تغییر دادند تا با خون ایرانیان آمیخته گردد و آن رود را رود خون نامیدند؟

اگر خبر ندارید پس بدانید که این اعراب مسلمان از این واقعه با افتخار یاد می‌نمایند و در مهمترین کتای مرجع تاریخی آنان همین داستان بیان گردیده است.(برای دیدن شرح این داستان اینجا را کلیک کنید)

خود داوری نمائید که آیا کشته شدن حسین و 72 نفر از یارانش که برای گرفتن قدرت و به اصطلاح امیرالمؤمنین شدن حرکت کردند دردناکتر است یا حمله به کشورمان و کشتن ملتی در خانه و کاشانه‌ی‌شان و به تاراج بردن میراث فرهنگی آنان؟

اگر می‌خواهی تو سرت بزنی و گریه کنی به حال نیاکان خویش گریه کن.

درد است

از دینی که رهبرش پدوفیل بود انتظار دارید که مریدانش پدوفیلی نباشند؟

در پدوفیلی بودن محمد ابن عبدالله شکی نیست، او با عایشه در سن 9 سالگی همخوابی نمود و بر طبق تمامی روایات معتبر اسلام، نامبرده این دخترک زیبای سرخ چهره‌ را بیشتر از بقیه‌ی زنانش دوست می‌داشت و او را حمیرا(دخترک سرخ چهره) نامید.



برای ریشه‌یابی دلایل ازدواج کودکان در کشور ما و سایر کشورهای مسلمان باید به سراغ تعالیم این دین رفت، دین اسلام وقاحت را بدانجا برده است که مجوز ازدواج دخترانی را داده است که هنوز پریود نشده‌اند، این را قرآن به صراحت بیان نموده است(1)، درد جامعه‌ی ما خرافاتی است که به صورت سیل‌آسا همه روز از سوی مبلغان دینی روان است؛ مگر می‌توان فرهنگ جامعه و دید آنان نسبت به مسائل انسانی و حقوق اولیه‌ی انسانیت روشن نمود و همزمان از نقد ریشه‌ی این جنایت خودداری نمود؟


مگر خمینی در تحریر الوسیله‌اش مجوز ازدواج نوزادان شیرخواره را نداده است(2)؛ ریشه را گم کرده‌ایم و به برگها چسبیده‌ایم!