اوج وحشیگری، رذالت و ددمنشی رژیم اسلامی

روزنامه جروزالم پست گزارشی تکان دهنده از تجاوز به دختران زندانی در زندانهای رژيم را منتشر کرده که اوج وحشیگری، رذالت و ددمنشی رژيم اسلامی را نشان می دهد.
****


تجاوز به دختران قبل از اعدام
اورشلیم پست, ٢ امرداد ١٣٨٨

شهرزادنیوز: در مصاحبه‌ای شوک‌آور و غیر مترقبه که وحشی‌گری نظام مذهبی علی خامنه‌ای رهبر رژیم ایران را آشکار می‌سازد، یکی از اعضای بسیج به گزارشگر ما از نقش خود در سرکوب تظاهرات خیابانی مخالفان در هفته‌های اخیر صحبت کرد.

او هم‌چنین جزئیات کارهای خود را در این نیرو، از جمله مشارکت اجباری در تجاوز به دختران جوان ایرانی در شب قبل از اعدام، فاش ساخت.

این گفتگو، تلفنی و به صورت ناشناس انجام شده است. فرد رابط نیز منبع قابل موثقی است که هویت او را نمی‌توان فاش ساخت.

نیروی داوطلبانه بسیج که در سال 1979 با نام "ارتش مردمی" توسط روح الله خمینی پایه گذاشته شد، تحت نظر سپاه پاسداران قرار دارد و به شدت به جانشین خمینی، خامنه‌ای، وفادار می‌باشد.

این عضو بسیج که متأهل و دارای فرزند است، کمی پس از آزادی‌اش از زندان به مصاحبه پرداخت. او به "جرم" آزادی یک پسر 13 ساله و یک دختر 15 ساله که طی اعتراضات پس از انتخابات دستگیر شده بودند، بازداشت شده بود.

وی می‌گوید: "تعداد زیادی از اعضای پلیس و نیروهای امنیتی هم بازداشت شده بودند، زیرا با تظاهرکنندگان خیابانی با ملایمت برخورد کرده بودند یا بدون مشورت با مقام بالاتر، آن‌ها را آزاد کرده بودند."

او بخش زیادی از خشونت‌های اعمال شده توسط دستگاه امنیتی ایران علیه مخالفان را به گردن "نیروهای امنیتی وارداتی" – جوانان 14، 15 ساله‌ای – انداخت که از روستاهای کوچک به شهرهای بزرگ‌تر و محل تجمعات معترضان آورده شده‌اند.

او گفت: "به این جوانان 15 ساله چنان قدرتی داده می‌شود که متأسفانه باید بگویم از آن سوء استفاده می‌کنند. این بچه‌ها هر کاری که دوست دارند می‌کنند – مردم را مجبور می‌کنند کیف پولشان را خالی کنند، هر چه بخواهند از مغازه‌ها برمی‌دارند بی آن که پولش را بپردازند و دختران جوان را دستمالی می‌کنند. این دختران از ترس آرام می‌مانند و می‌گذارند هر کاری که بسیجی‌ها دلشان می‌خواهد با آن‌ها بکنند."

این نوجوانان و "لباس شخصی‌ها" هستند که به اسم رژیم، بیش‌تر این جنایت‌ها را مرتکب می شوند.

از او درباره نقش‌اش در سرکوب وحشیانه مخالفان پرسیده شد و این که آیا مردم را کتک زده است و آیا پشیمان است. او در پاسخ چنین طفره رفت: "من به تظاهرات‌کنندگان حمله نکرده ام – تازه اگر هم کرده باشم، دستورات را اجرا کرده ام. پشیمان نیستم." و ادامه داد: "به جز از دوران نوجوانی‌ام که زندانبان بودم."

او می‌گوید مادرش او را به بسیج برده است.

"در شانزده سالگی مادرم مرا به یکی از پایگاه‌های بسیج برد و التماس کرد تا مرا زیر بال و پر خودشان بگیرند، چون هیچ کس را نداشتم و آینده‌ای پیش رویم نبود. پدرم در جنگ عراق شهید شده بود و مادرم نمی‌خواست که معتاد یا لات خیابانی بشوم. چاره‌ای نداشتم."

می‌گوید خیلی زود در بسیج به مقام بالایی رسیده است و "مافوق‌هایم چنان از من راضی بودند که در 18 سالگی به من این "افتخار" داده شد که با دختران اعدامی، پیش از اعدام ازدواج کنم."

به گفته وی، در جمهوری اسلامی، اعدام دختران باکره، هر جرمی که مرتکب شده باشند، غیر قانونی است. بنابراین در شب پیش از اعدام، مراسم "ازدواج" انجام می‌گیرد؛ یعنی دختر باکره مجبور می‌شود تا با یکی از زندانبانان رابطه جنسی داشته باشد، در واقع "شوهرش" به او تجاوز می‌کند.

او می‌گوید: "از این کار پشیمانم.، با آن که ازدواج قانونی بود."

پس اگر "قانونی" بود، چرا پشیمانی؟

"چون می‌دیدم که این دختران از شب "عروسی" بیش‌تر از اعدام صبح روز بعد، می‌ترسیدند. و همیشه مقاومت می‌کردند، به طوری که مجبور می‌شدیم در غذایشان قرص بریزیم. صبح که دختر بلند می‌شد، دیگر اثری از حیات در او دیده نمی‌شد، مثل این که آماده یا خواستار مرگ بود."

"یادم می‌آید که پس از تجاوز صدای گریه و فریادشان را می‌شنیدم." او هیچ وقت فراموش نمی‌کند که چطور یکی از این دختران به صورتش و گردنش چنگ ‌انداخت. او تمام بدنش را زخمی کرده بود."

دوباره به وقایع هفته‌های اخیر برمی‌گردیم و به تصمیم او مبنی بر آزادی دو نوجوان زندانی. او می‌گوید "صادقانه" نمی‌داند چرا آن‌ها را آزاد کرده است، تصمیمی که به دستگیری خودش منجر شد. "اما به گمانم چون خیلی جوان بودند. آن‌ها شبیه بچه‌ها بودند و می‌دانستم اگر آزاد نشوند، چه بر سرشان می‌آید."

می‌گوید پسر در "13 سالگی و دختر در 9 سالگی بالغ و مسئول اعمالش است" و "آزادی دختر 15 ساله واقعا مرا به دردسر انداخت."

می‌گوید موقع بازداشت شکنجه نشده و درست و حسابی هم بازجویی نشده است. "فقط در یک اتاق کوچک تنها زندانی بودم. تنهایی سخت است. بنابراین بیش‌تر اوقات دعا می‌کردم و به زن و بچه‌هایم فکر می‌کردم."

No comments: